پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که ب

' پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد؛ روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش. پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟ پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان. پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم... '
.
.
.
"دوست خدا بودن سخت نیست"
دیدگاه ها (۳)

صبر اوج احترام به حکمت خداس

قایقی خواهم ساخت... با کدام عمر دراز؟ نوح اگر کشتی سا...

گاهی وقتها تو زندگی میرسی به یه جایی که بن بست نیست اما دیگه...

وقتی ردپای خدا را در زندگی پیدا کردم...فهمیدم میتوانم پاهایم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط