💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
ادامه یpart 11🤍
شوگا:جالب بود و صحنه های جالبی رو دیدم و چیز های جالبی....
ک جیمین حرفشو قطع کرد
جیمین:خیله خوب بابا حالا هی جالب جالب فهمیدم خوابت میاد .. خوب از اول بگو
خب بچه ها اگه موافقید و قهوه هاتو خوردین بریم خوابگاه و استراحت کنیم ک فردا باید بریم کمپانی واسه عکاسی 🤦🏼
نامجون :اووو راس میگی اره دیگه پاشین بریم
نگاهم افتاد سمت جیهوپ ک داشت آروم گریه میکرد
یونا:جیهوپ چیزی شده ؟؟؟؟!!!!!!
شوگا:نه چیزی نشده بچم احساسیه از موقعی ک تهیونگ شروع کرد ب معرفی تو شروع کرده ب گریه کردن ولی شما حواستون نبود
جیهوپ:نه چیزی نشده فقط یکم احساساتی شدم 🤧
یونا:اخیییی .... اوکی
جین ک از موقع رفتن دخترا سرش تو گوشی بود و موقع حرف زدن ما فقط گوش میداد گفت
جین:اره منم خیلی خسته شدم هااا چقد امروز با جیوو خوش گذشت
جونگ کوک:اوووو نه بابا.... بعد ی سوال ما چی بودیم اونجا !؟
جین :اره خب شمام بودین ولی جیوو رفیقمه
کوک:پس ما چیتیم هیونگ!!؟؟😐
جین :خودت داری میگی هیونگ ... پس یعنی شما خوانوادمین اونم رفیقمه .... انقد حسود نباش کوک
کوک:خب قانع شدم
نامجون:خوب دیگه پاشین بریم
همه باهم :بریمم😁
یونا: داداش تو اگه میری خوابگاه من با تاکسی میرم خونه .... تو برو ک راهت دور نشه
تهیونگ:نه داداشی میام خونه فردا میرم کمپانی
یونا:باشه پس بریم
تهیونگ :باشه
از پسرا خدافظی کردیم و رفتیم خونه وقتی رفتیم داخل تقریباً برقا خاموش بود مامان از توی آشپزخونه اومد بیرون و بدو بدو اومدم سمت و بغلم کرد ...
مامان:وااییی دختر تا حالا کجا بودی تو چرا گوشیتو جواب نمیدی نگران شدم ...
یونا: ببخشید مامان گوشیم خاموش شده ... با داداشی بیرون بودیم
مامان تهیونگو بغل کرد همو بوسیدن
تهیونگ:اره مامان باهم بیرون بودیم و کلی خوش گذشت
مامان :باشه برین بخوابین دیگه حتما خسته این
یونا:وایی اره چه جورمم
ب همه شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم و ی تاب شلوارک پوشیدم و سریع خوابیدم....
(پایان پارت یازده .... تا پارت بعد 🖐🏻)
اینم از این پارت نظراتونو بگین حتما ک بازم بزارم یا انرژی ندیدن منم نمیزارمااا
ادامه یpart 11🤍
شوگا:جالب بود و صحنه های جالبی رو دیدم و چیز های جالبی....
ک جیمین حرفشو قطع کرد
جیمین:خیله خوب بابا حالا هی جالب جالب فهمیدم خوابت میاد .. خوب از اول بگو
خب بچه ها اگه موافقید و قهوه هاتو خوردین بریم خوابگاه و استراحت کنیم ک فردا باید بریم کمپانی واسه عکاسی 🤦🏼
نامجون :اووو راس میگی اره دیگه پاشین بریم
نگاهم افتاد سمت جیهوپ ک داشت آروم گریه میکرد
یونا:جیهوپ چیزی شده ؟؟؟؟!!!!!!
شوگا:نه چیزی نشده بچم احساسیه از موقعی ک تهیونگ شروع کرد ب معرفی تو شروع کرده ب گریه کردن ولی شما حواستون نبود
جیهوپ:نه چیزی نشده فقط یکم احساساتی شدم 🤧
یونا:اخیییی .... اوکی
جین ک از موقع رفتن دخترا سرش تو گوشی بود و موقع حرف زدن ما فقط گوش میداد گفت
جین:اره منم خیلی خسته شدم هااا چقد امروز با جیوو خوش گذشت
جونگ کوک:اوووو نه بابا.... بعد ی سوال ما چی بودیم اونجا !؟
جین :اره خب شمام بودین ولی جیوو رفیقمه
کوک:پس ما چیتیم هیونگ!!؟؟😐
جین :خودت داری میگی هیونگ ... پس یعنی شما خوانوادمین اونم رفیقمه .... انقد حسود نباش کوک
کوک:خب قانع شدم
نامجون:خوب دیگه پاشین بریم
همه باهم :بریمم😁
یونا: داداش تو اگه میری خوابگاه من با تاکسی میرم خونه .... تو برو ک راهت دور نشه
تهیونگ:نه داداشی میام خونه فردا میرم کمپانی
یونا:باشه پس بریم
تهیونگ :باشه
از پسرا خدافظی کردیم و رفتیم خونه وقتی رفتیم داخل تقریباً برقا خاموش بود مامان از توی آشپزخونه اومد بیرون و بدو بدو اومدم سمت و بغلم کرد ...
مامان:وااییی دختر تا حالا کجا بودی تو چرا گوشیتو جواب نمیدی نگران شدم ...
یونا: ببخشید مامان گوشیم خاموش شده ... با داداشی بیرون بودیم
مامان تهیونگو بغل کرد همو بوسیدن
تهیونگ:اره مامان باهم بیرون بودیم و کلی خوش گذشت
مامان :باشه برین بخوابین دیگه حتما خسته این
یونا:وایی اره چه جورمم
ب همه شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم و ی تاب شلوارک پوشیدم و سریع خوابیدم....
(پایان پارت یازده .... تا پارت بعد 🖐🏻)
اینم از این پارت نظراتونو بگین حتما ک بازم بزارم یا انرژی ندیدن منم نمیزارمااا
۳.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.