«عشق پولی پارت ۷»
«عشق پولی پارت ۷»
اون لباسه بازو قرمزو پوشیدی ارایشم مردی و موهاتم باز کذاشتن و حالتش دادن و خیلی خوشگل شده بودی ولی از لباست بدت میومد چون خیلی باز بود و تو ب لباسای باز عادت نداشتی ولی ب قول حیان هیچی اینحا دیت خودت نیستو باید بگی چشم و بعدشم چون تو روز اولت بود و ناراحت بودی وقتی داستان زندکیتو شنیده بودن ک چقد خوشبخت بودی واسه همین خیلی ناراحت بودن (چون اونا هیچ کسو نداشتن و زندگی بدی داشتن ولی تو خوشتبخت ترینشون بودی)واسه همین بغلت کردن و بخاطر تو باهم خوب بودن در حالت عادی باهم خوب نیستن چون رقیب هم هستن و اگر بکی کم فروش باشه ب دست دال میمیره و حونگ سو جسدو مخفی میکنه و بد بغلت در زدنو اومدن بردنت پایین دوتا مرد بودن ک سیاه پوشیده بودنو عینک گذاشته بودن و اومدن بردنت از خودت بدت میومد و داشتی ب این فکر میکردی ک خانوادت چقدر الان نگرانتن شایدم الان فکر میکنن ک تو مردی یا شایدم الان برات خاکسپاری گرفتن و داشتی ب اینا فکر میکردی ک بردنت پایین دالو دیدی ک یکی هم روب روش بود ینی پشت تو ک خریدارت بود (از دال خوشت میاد و ب سمتش کشیده میشی ولی نمیدونی خودت)دال ی نگاه بهت کرد از نگاهش ترسیدی ک روبه روییش داشت برمیگشت نگاهت کنه ک بردنت تو ماشین و تو ندیدیش
________دال_______________
داشتم بت هیون حرف میزدم درباره ی قیمت و تازه فهمیده بودن هیون دوست پسر همین دختره ا/ت اس ک ا/ت نمیدونه هیون دیوونیسو دخترارو می/کنه و داشتی با هیون حرف میزدی
=بار اولشههه دیگه؟؟
§دارم میگم ک ماریش نکردیم حالت واسه همیشه نمیخوای بخریش؟
=ازش میپرسم ببینم این زندگی و مسخره و میخواد ک هر روز زیر یکی باشه یا میخوام فقط مال من باشه ب هر حال ک برای من فرقی نداره
داست میگفت ک دال تورو دید و برات ضعف رفت......
پارت بعد ب شرط ۷۰تایی شممم
اون لباسه بازو قرمزو پوشیدی ارایشم مردی و موهاتم باز کذاشتن و حالتش دادن و خیلی خوشگل شده بودی ولی از لباست بدت میومد چون خیلی باز بود و تو ب لباسای باز عادت نداشتی ولی ب قول حیان هیچی اینحا دیت خودت نیستو باید بگی چشم و بعدشم چون تو روز اولت بود و ناراحت بودی وقتی داستان زندکیتو شنیده بودن ک چقد خوشبخت بودی واسه همین خیلی ناراحت بودن (چون اونا هیچ کسو نداشتن و زندگی بدی داشتن ولی تو خوشتبخت ترینشون بودی)واسه همین بغلت کردن و بخاطر تو باهم خوب بودن در حالت عادی باهم خوب نیستن چون رقیب هم هستن و اگر بکی کم فروش باشه ب دست دال میمیره و حونگ سو جسدو مخفی میکنه و بد بغلت در زدنو اومدن بردنت پایین دوتا مرد بودن ک سیاه پوشیده بودنو عینک گذاشته بودن و اومدن بردنت از خودت بدت میومد و داشتی ب این فکر میکردی ک خانوادت چقدر الان نگرانتن شایدم الان فکر میکنن ک تو مردی یا شایدم الان برات خاکسپاری گرفتن و داشتی ب اینا فکر میکردی ک بردنت پایین دالو دیدی ک یکی هم روب روش بود ینی پشت تو ک خریدارت بود (از دال خوشت میاد و ب سمتش کشیده میشی ولی نمیدونی خودت)دال ی نگاه بهت کرد از نگاهش ترسیدی ک روبه روییش داشت برمیگشت نگاهت کنه ک بردنت تو ماشین و تو ندیدیش
________دال_______________
داشتم بت هیون حرف میزدم درباره ی قیمت و تازه فهمیده بودن هیون دوست پسر همین دختره ا/ت اس ک ا/ت نمیدونه هیون دیوونیسو دخترارو می/کنه و داشتی با هیون حرف میزدی
=بار اولشههه دیگه؟؟
§دارم میگم ک ماریش نکردیم حالت واسه همیشه نمیخوای بخریش؟
=ازش میپرسم ببینم این زندگی و مسخره و میخواد ک هر روز زیر یکی باشه یا میخوام فقط مال من باشه ب هر حال ک برای من فرقی نداره
داست میگفت ک دال تورو دید و برات ضعف رفت......
پارت بعد ب شرط ۷۰تایی شممم
۷.۲k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.