آت آمد ادای احترام کنه که صفت خورد توی د.یک کوک
آت آمد ادای احترام کنه که صفت خورد توی د.یک کوک
کوک افتاد رو زمین و تو خودش جمع .شد
ات نشست پیشش
ات:حالت خوبه..؟
ات:کوک کوک *تکونش میداد*
کوک: اره .اره حالم خوبه*درد ناک*
ات سریع پاشد که بره سمت در که نامجون رو صدای کنه ک کوک دستشو کشید روش خیمه زد
کوک:بیب میدونی چقدر درد داره کارت؟
کوک:بعد داری در میری..؟
ات:داشتم میرفتم نامجون رو صدا کنم بیاد کمکت
کوک:تنها کسی که میتونه کمکم کنه تویی بیب*خمار*
ویو کوک
داشتم نزدیک ات میشدم ک. در باز شد .و دیدم جینه .با دیدن این صحنه تعجب کرد و با صدای بلند گفت
جین:میفهمی داری چیکار میکنی با دختر مردم؟
کوک: کاریش نکردم*از روی آن پاشد*
جین:پس چرا روش خیمه زده بودی؟
کوک: اون زد منو عقیم کرد*نگاه به ات*
یهو ته رسید و آمد کوک و بلند کرد و بعدش ات رو
ته:بیخیال الان ک عقیم نشدی کوک ات توهم اتفاقی برات نیوفتاده بیاین بریم صبحونه*چشمک به کوک*
جین:اره راست میگ اما خوب کوک ممکنه آسیبی برسونه بهتر نیست هم اتاقی هم نباشن دیگ؟
ته:هیونگ یخ فرصت دیگ بهشون بده
جین:*به سه تاییتون نگاه کرد*
جین:اوکی .اما راجب این موضوع چیزی جلو اعضا نگید حواستون باشه. حالا هم بیاین بریم.
*همه باهم رفتیم *
ویو ات:
داشتیم صبحونه میخوردیم تو تمام مدت نگاه های کوک رو روی خودم حس میکردم نمیدونم در این بود که اینجوریش کردم یا اینکه دوستم داره حیح اسکول شدم کی از من خوشش میاد آخه .یعنی واقعا دوستم داره؟ یا قرار بازیش باشم؟من چرا آنقدر بدبختم خدایی هعی خداییش من الان چه گهی بخورم.کاش هیچ وقت نمیخواستم ایدل بشم چرا.........
جیمین:ات آت*تکون دادن ات*
ات: از فکرو خیالم پریدم بیرون
ات:بله.؟
جیمین:به چی فک میکنی؟ همه ما غذامونو خوردیم تو هنوز غذاتو تموم نکردی
ات: به چیزی فک نمیکردم غذا نمیخوام ممنون *پاشدم و رفتم تو حیاط*
جیمین رو به شوگا*
جیمین:این دختر چشه؟ نکنه بخاطر هیتاس؟
شوگا:نمیدونم والا درکل باید خودشو آماده کنه ما اجرا داریم.
جیمین:وای هنوز بهش چیزی نگفتیم.
شوگا:.......................
کوک افتاد رو زمین و تو خودش جمع .شد
ات نشست پیشش
ات:حالت خوبه..؟
ات:کوک کوک *تکونش میداد*
کوک: اره .اره حالم خوبه*درد ناک*
ات سریع پاشد که بره سمت در که نامجون رو صدای کنه ک کوک دستشو کشید روش خیمه زد
کوک:بیب میدونی چقدر درد داره کارت؟
کوک:بعد داری در میری..؟
ات:داشتم میرفتم نامجون رو صدا کنم بیاد کمکت
کوک:تنها کسی که میتونه کمکم کنه تویی بیب*خمار*
ویو کوک
داشتم نزدیک ات میشدم ک. در باز شد .و دیدم جینه .با دیدن این صحنه تعجب کرد و با صدای بلند گفت
جین:میفهمی داری چیکار میکنی با دختر مردم؟
کوک: کاریش نکردم*از روی آن پاشد*
جین:پس چرا روش خیمه زده بودی؟
کوک: اون زد منو عقیم کرد*نگاه به ات*
یهو ته رسید و آمد کوک و بلند کرد و بعدش ات رو
ته:بیخیال الان ک عقیم نشدی کوک ات توهم اتفاقی برات نیوفتاده بیاین بریم صبحونه*چشمک به کوک*
جین:اره راست میگ اما خوب کوک ممکنه آسیبی برسونه بهتر نیست هم اتاقی هم نباشن دیگ؟
ته:هیونگ یخ فرصت دیگ بهشون بده
جین:*به سه تاییتون نگاه کرد*
جین:اوکی .اما راجب این موضوع چیزی جلو اعضا نگید حواستون باشه. حالا هم بیاین بریم.
*همه باهم رفتیم *
ویو ات:
داشتیم صبحونه میخوردیم تو تمام مدت نگاه های کوک رو روی خودم حس میکردم نمیدونم در این بود که اینجوریش کردم یا اینکه دوستم داره حیح اسکول شدم کی از من خوشش میاد آخه .یعنی واقعا دوستم داره؟ یا قرار بازیش باشم؟من چرا آنقدر بدبختم خدایی هعی خداییش من الان چه گهی بخورم.کاش هیچ وقت نمیخواستم ایدل بشم چرا.........
جیمین:ات آت*تکون دادن ات*
ات: از فکرو خیالم پریدم بیرون
ات:بله.؟
جیمین:به چی فک میکنی؟ همه ما غذامونو خوردیم تو هنوز غذاتو تموم نکردی
ات: به چیزی فک نمیکردم غذا نمیخوام ممنون *پاشدم و رفتم تو حیاط*
جیمین رو به شوگا*
جیمین:این دختر چشه؟ نکنه بخاطر هیتاس؟
شوگا:نمیدونم والا درکل باید خودشو آماده کنه ما اجرا داریم.
جیمین:وای هنوز بهش چیزی نگفتیم.
شوگا:.......................
۵.۱k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.