متوجه شدم داره گریه می کنه.نزدیک تر رفتم و از پشت بغلش کر
متوجه شدم داره گریه میکنه.نزدیک تر رفتم و از پشت بغلش کردم ترسیده بهم نگاه کرد اما وقتی منو دید ساکت شد نشستم بغلش.
کوک:ات .
ات:جانم.
کوک:ما فردا ....
آت:میدونم .
کوک:پس برا چی گریه میکنی؟
ات:من یه چیزیو بهتون نگفتم.
کوک:چیو ..؟
ات: من بیماری دارم.که اون موقعی که آمدید منو ببرید توی پروندم پاک کرده بودن بخاطر اینکه منو ببرید
کوک: چه مشکلی داری ات؟
ات:من مشکل قلبی دارم .
کوک:چی....؟
ات:_________
کوک:مسخره بازی در نیار
ات:دارم راست میگم.
کوک:مشکل قلبیت که جدی نیست؟
ات:بیخیال .باید برا ایو .رو جور کنم زیر *خنده*
کوک:لبخند ملیحی زد و رفت*
ویو کوک:
یعنی چی. چرا.چرا عشق من باید مریض باشه .چرا .خدایا من چه گناهی کردم .حالم خیلی بده .رفتم تو اتاق خوابیدم رو تخت پتو رو دور خوردم پیچوندم.و آروم گریه میکردم.که یهو در باز شد. فک کردم اته که یهو دیدم یه جسمی رو پرید
ته:پاشو پاشو پاشو پاشو
کوک:________
ته:سفارشا رسیده پاشو.
کوک:__________
ته: پتو رو کشید
ته:دوباره چیشده؟
کوک:ات مشکل قلبی داره*گریه*.
ته:اسکول شدی ؟
کوک:خودش گفت.
ته:چی؟
کوک:_______
ته:دوستش داری درسته؟
کوک:اره
ته:بجای اینکه بشینی گریه کنی .بیاو پشتش باش.مراقبش باش.بخند .پشتوانش باش
کوک:اون میخواد برام ایو رو جور کنه اما من اونو نمیخوام.
ته:بیخیال پاشو ببینم
ویو ته:
اون پسر کوچولوم عاشق شده.چرا باید عشقش بیمار باشه.؟ خدایا امیدوارم هردوشون عمر طولانی داشته باشند
با کوک رفتیم سمت کاناپه و نشستیم ات داشت برا خودش کتاب میخوند
جیهوپ:بچها نظرتون چیه لایو بگیریم؟
جین: اوکیخ
شوگا:منم موافقم
نامی:باش.
تهیونگ:اوممم راستش......
جیمین:موافقم
کوک:بیخیال ته بیا لایو بگیریم.
همه رو به ات برگشتن.
کوک:تو میای؟
ات:لایو ؟
کوک:اره.
ات:نه حالم خوب نیست خودتون بگیرید *پاشد و رفت سمت در *
کوک*همینجوری داشتم نگاهش میکردم
کوک:ات .
ات:جانم.
کوک:ما فردا ....
آت:میدونم .
کوک:پس برا چی گریه میکنی؟
ات:من یه چیزیو بهتون نگفتم.
کوک:چیو ..؟
ات: من بیماری دارم.که اون موقعی که آمدید منو ببرید توی پروندم پاک کرده بودن بخاطر اینکه منو ببرید
کوک: چه مشکلی داری ات؟
ات:من مشکل قلبی دارم .
کوک:چی....؟
ات:_________
کوک:مسخره بازی در نیار
ات:دارم راست میگم.
کوک:مشکل قلبیت که جدی نیست؟
ات:بیخیال .باید برا ایو .رو جور کنم زیر *خنده*
کوک:لبخند ملیحی زد و رفت*
ویو کوک:
یعنی چی. چرا.چرا عشق من باید مریض باشه .چرا .خدایا من چه گناهی کردم .حالم خیلی بده .رفتم تو اتاق خوابیدم رو تخت پتو رو دور خوردم پیچوندم.و آروم گریه میکردم.که یهو در باز شد. فک کردم اته که یهو دیدم یه جسمی رو پرید
ته:پاشو پاشو پاشو پاشو
کوک:________
ته:سفارشا رسیده پاشو.
کوک:__________
ته: پتو رو کشید
ته:دوباره چیشده؟
کوک:ات مشکل قلبی داره*گریه*.
ته:اسکول شدی ؟
کوک:خودش گفت.
ته:چی؟
کوک:_______
ته:دوستش داری درسته؟
کوک:اره
ته:بجای اینکه بشینی گریه کنی .بیاو پشتش باش.مراقبش باش.بخند .پشتوانش باش
کوک:اون میخواد برام ایو رو جور کنه اما من اونو نمیخوام.
ته:بیخیال پاشو ببینم
ویو ته:
اون پسر کوچولوم عاشق شده.چرا باید عشقش بیمار باشه.؟ خدایا امیدوارم هردوشون عمر طولانی داشته باشند
با کوک رفتیم سمت کاناپه و نشستیم ات داشت برا خودش کتاب میخوند
جیهوپ:بچها نظرتون چیه لایو بگیریم؟
جین: اوکیخ
شوگا:منم موافقم
نامی:باش.
تهیونگ:اوممم راستش......
جیمین:موافقم
کوک:بیخیال ته بیا لایو بگیریم.
همه رو به ات برگشتن.
کوک:تو میای؟
ات:لایو ؟
کوک:اره.
ات:نه حالم خوب نیست خودتون بگیرید *پاشد و رفت سمت در *
کوک*همینجوری داشتم نگاهش میکردم
۴.۷k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.