امشب می خواهم دلنوشته ای از باور نداشتن عشقم نسبت به من ح
امشب می خواهم دلنوشته ای از باور نداشتن عشقم نسبت به من حرف بزنم ....
از وقتی که آشنا شدیم؟
از وقتی که شروع #عشق بود؟
از وقتی که می گفتی دوستم داری؟
از وقتی که می گفتی #تنهایم نمی گذاری؟
از وقتی که گفتی توی قلبت جا دارم؟
از وقتی که گفتی در غم هایم شریک می شوی؟
از وقتی که گفتی قید همه چیز را به خاطر من میزنی؟
از وقتی که گفتی تا دنیا دنیاست وفادار می مانی؟
از وقتی که گفتی زندگی بدون من برایت بی معنی است؟
از وقتی که ...
جواب تمام این حرفها از سوی معشوق #آره بود
#آره ...
#آره ...
#آره ...
افسوس تمام حرفهایش #دروغ محض بود
بهانه آوردن پیاپی در روزهای پشت سرهم
جواب ندادن مکرر
فهمیدم که می خواهد چه بگوید
می خواهد بگوید من دیگر می روم
رفتن برای او آسان بود
ولی برای من غم #عشق
التماس های فراوان برای ماندن #معشوق
هیچ فایده ای نداشت
#تنها بودم
بغض خفقان من را امان نمی داد
دست به دعا شدم
خدا هم جواب من را نداد
دیگر توان دعا کردن بر سر سجاده را نداشتم
چقدر سخت برایم گذشت چند ماه پشت سر هم
رفتن برای #معشوق آسان بود
راحت رفت که رفت ...
بدون اینکه فکر کند به وعده هایش
بدون اینکه فکر کند به این دل #عاشق
برای غم #عشق رفتن یار عذاب بود
عذابی که شب و روز مرا درگیر خود کرده بود
این عذاب مرا شکنجه می داد
شکنجه گر کسی نبود جز رفتن #معشوقم
چقدر درد کشیدم و می کشم
ولی افسوس که #معشوق می خندد
می خندد به قسم های دروغینش
می خندد به خدا ...
خدا آیا جواب این خنده ها را می دهد؟
نمی فهمد که چه اشتباه بزرگی انجام داده است
#عشق دیگر معنی ندارد
این بود حرفهای امشب من از باور نداشتن #معشوق ...
اگر عمری باقی ماند باز از تنهاییم برایتان می نویسم ...
{*فعلا تامدتی*}
از وقتی که آشنا شدیم؟
از وقتی که شروع #عشق بود؟
از وقتی که می گفتی دوستم داری؟
از وقتی که می گفتی #تنهایم نمی گذاری؟
از وقتی که گفتی توی قلبت جا دارم؟
از وقتی که گفتی در غم هایم شریک می شوی؟
از وقتی که گفتی قید همه چیز را به خاطر من میزنی؟
از وقتی که گفتی تا دنیا دنیاست وفادار می مانی؟
از وقتی که گفتی زندگی بدون من برایت بی معنی است؟
از وقتی که ...
جواب تمام این حرفها از سوی معشوق #آره بود
#آره ...
#آره ...
#آره ...
افسوس تمام حرفهایش #دروغ محض بود
بهانه آوردن پیاپی در روزهای پشت سرهم
جواب ندادن مکرر
فهمیدم که می خواهد چه بگوید
می خواهد بگوید من دیگر می روم
رفتن برای او آسان بود
ولی برای من غم #عشق
التماس های فراوان برای ماندن #معشوق
هیچ فایده ای نداشت
#تنها بودم
بغض خفقان من را امان نمی داد
دست به دعا شدم
خدا هم جواب من را نداد
دیگر توان دعا کردن بر سر سجاده را نداشتم
چقدر سخت برایم گذشت چند ماه پشت سر هم
رفتن برای #معشوق آسان بود
راحت رفت که رفت ...
بدون اینکه فکر کند به وعده هایش
بدون اینکه فکر کند به این دل #عاشق
برای غم #عشق رفتن یار عذاب بود
عذابی که شب و روز مرا درگیر خود کرده بود
این عذاب مرا شکنجه می داد
شکنجه گر کسی نبود جز رفتن #معشوقم
چقدر درد کشیدم و می کشم
ولی افسوس که #معشوق می خندد
می خندد به قسم های دروغینش
می خندد به خدا ...
خدا آیا جواب این خنده ها را می دهد؟
نمی فهمد که چه اشتباه بزرگی انجام داده است
#عشق دیگر معنی ندارد
این بود حرفهای امشب من از باور نداشتن #معشوق ...
اگر عمری باقی ماند باز از تنهاییم برایتان می نویسم ...
{*فعلا تامدتی*}
۵.۰k
۲۷ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.