پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
مثل هر شب، هوسِ عشق خودت زد به سرم
چند ساعت شده از زندگیام بیخبرم
این همه فاصله... ده جاده و صد ریلِ قطار
بال پرواز دلم کو، که به سویت بپرم؟
از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
بین این قافیهها گمشده و دربهدرم
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتاه شود در نظرم
بسته بسته کدوئین خوردم و عاقل نشدم
پدر عشق بسوزد… که در آمد پدرم
بی تو دنیا به دَرَک! بی تو جهنّم به دَرَک
کفر مطلق شدهام، دایرهای بیوترم
من خدای غزل ناب نگاهت شدهام
از رگ گردنِ تو، من به تو نزدیکترم
شعر از: امید صباغ نو
#صبح #خواب_بد #دلتنگی
چند ساعت شده از زندگیام بیخبرم
این همه فاصله... ده جاده و صد ریلِ قطار
بال پرواز دلم کو، که به سویت بپرم؟
از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
بین این قافیهها گمشده و دربهدرم
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتاه شود در نظرم
بسته بسته کدوئین خوردم و عاقل نشدم
پدر عشق بسوزد… که در آمد پدرم
بی تو دنیا به دَرَک! بی تو جهنّم به دَرَک
کفر مطلق شدهام، دایرهای بیوترم
من خدای غزل ناب نگاهت شدهام
از رگ گردنِ تو، من به تو نزدیکترم
شعر از: امید صباغ نو
#صبح #خواب_بد #دلتنگی
۵.۳k
۳۰ مرداد ۱۳۹۹