دارم به این فکر می کنم

دارم به این فکر می کنم
چقدر خوب است نزدیک صورتم نفس می کشی
و وقتی حرف می زنی دست‌هایم را در دست‌هایت می گیری!
تازه وقتی نگاهم می کنی دستانت یخ می زند ...
چقدر خوب است وقتی جلوتر می آیی و

پیشانی ات را می چسبانی به پیشانی ام.

من که چیزی نمی گویم پس چرا اینقدر عرق می کنی و

مدام با دستمال، پیشانی و گردنت را پاک می کنی!؟

چند کلمه از آن حرف های آدم بزرگ ها می زنی و

با انگشت اشاره ات می کوبی به پیشانی من و می گویی:
گوش کن پسر تو هنوز خیلی بچه ایی ...
خودت هم خوب می دانی که من ...


چقدر قشنگ لبخند می زنی

انگار یک حبه قند بزرگ یکهو در دل آدم آب می شود
من عاشق این هستم
که از دور با لب‌هایت برایم بوسه می فرستی
کمی جلو تر بیا، حیف است!
اثر بوسه کم می شود تا برسد به من ...
چقدر خوب است 
وقتی از نشستن خسته می شوی

زود بلند می شوی و دستان من را هم می گیری
یعنی تو هم ...!؟
و مرا سفت بغل می کنی
و سرت را آرام می گذاری روی شانه های من و

من بازوانت را سفت می گیرم...
کاش می شد همیشه....


راستی ادکلن Lui به تنت می آید...

من عجیب حس می کنم وابسته ات شده ام
دیدگاه ها (۵)

تقصیرِ ما نبودعشق بی مقدمه پا در کفشمان کردبی آنکه بپرسد دنی...

«داستانک»خب من عشق را جورِ دیگری می دیدم ...از اولش هم همین ...

یک دوست داشتن هایی هم هستکه از دور است و در سکوتکه دلت برایش...

تو ساکنِ غرب تَرین غَربِ تِهرانی..!!مَن.. دَر شَرق ...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

#سناریو وقتی: جلوشون لباس عروس میپوشیمچان: بسته خجالت بکش بز...

بخاطر چی می گم کمپ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط