تقصیر ما نبود

تقصیرِ ما نبود

عشق بی مقدمه پا در کفشمان کرد

بی آنکه بپرسد دنیایمان حرفهایمان

باورمان یکیست یا نه ؟

که بپرسد این من و تو

ما می شود یا نه ؟

چه بی فکریست این عشق

که نمی سنجد و بی مقدمه می آید

و جا خوش می کند

و می ماند

چه دیوانه ایم من که پایِ این بی فکری می ایستم

عاشقت می مانم

و مسافری می شوم که در ایستگاه می ایستد

و چشمانش به دربِ ورودی خشک می شود

تا بیاید؛ دستش را بگیرد

و بی هیچ حرفی از هرچه رفتن است

دورش کند

تقصیرِ ما نبود

مقصرِ لبخندِ تو بود

که در تمامِ خواب و بیداری و رویایِ من

از همان وقت که عشق را فهمیدم

که عشق را خواستم

پیدا بود تو؛ تنها تقصیرت این است که

همان رویایِ منی

من؛ تمامِ تقصیرم این است که

همه ی زندگی را خلاصه می کنم در تو

که می خندم برایِ تو

می بوسم برایِ تو

و آغوش تنها آغوشِ تو

و این

دنیایِ ما را از هم دور می کند

دور...

عادل دانتیسم
دیدگاه ها (۶)

«داستانک»خب من عشق را جورِ دیگری می دیدم ...از اولش هم همین ...

سکوت چرا:زمانی که استالین فوت کرد خروشچف جانشین او در کنگره ...

دارم به این فکر می کنمچقدر خوب است نزدیک صورتم نفس می کشیو و...

یک دوست داشتن هایی هم هستکه از دور است و در سکوتکه دلت برایش...

نمی دانیمردانی هستند که هیچ چیز آنها را از خود‌ بی‌خود نمی ک...

آنها که از کوه ها مستحکم تر اند

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط