گذربرسیرشهید

#گذرے_بر_سیرہ_شـ‌هید

با مادر در حیاط خانه نشسته بودیم که صدای درب خانه بلند شد. در را که باز کردیم، خانم میان سالی وارد منزل شد و با شادی و هیجان گفت: «بالاخره خونه ی امیدم و پیدا کردم، خونه سرپرستمون و پیدا کردم!» متعجب به او خیره شده بودیم، مادر متعجبانه گفت: «چی شده خانم، خونه ی امید چیه!» خانم با خوشحالی گفت: «پسر شما مدت هاست برای ما غذا می آره، لباس بچه هامو تأمین می کنه و خرج و مخارج زندگی ما را می ده.»
لب تر کرد و ادامه داد: «دیدم یکی دو هفته است ازش خبری نیست، پرس و جو کنان به خونه شما رسیدم.»
اشک در چشم مادر حلقه زده بود. با بغض گفت: «پسرم، خان میرزام شهید شد!»
آه از نهاد زن غریبه برخاست. همان جا، میان حیاط نشست و شروع کرد به سر و صورت زدن.
گفت: «بار آخری هم که اومد، خرجی بچه های یتیمم را داد و رفت...»

#شهید_خان_میرزا_استواری
#شهدای_فارس🌷
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۱)

#شهید_حمید_ضیائی زهمہ دست ڪشیدم ڪہ تو باشے همہ امبات...

لوح| رهبر انقلاب خطاب به مسئولان کشور: #بروید_در_میان_مردم !...

#پرواز اندازه آدمو برملا می‌کنه . . .هرچی بالاتر می‌ری بالا ...

میانِِ این هَمهِ هیاهوتو آن آرامشی باشڪه یڪبارهِ " نازل " می...

سناریو BTS درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط