وقتی دوست بودین اما..(تکپارتی)
وقتی دوست بودین اما..(تکپارتی)
ویو لونا :
توی خونه م رو ی مبل دراز کشیده بودم ساعت ۱۲ شب بود داشتم توی گوشیم میچرخیدم امروز کل خونه رو جمع کرده بودم و خیلی خسته بودم که یهو صدای زنگ در اومد
زینگ زینگ*
رفتم در رو باز کردم*
خدای من اون..اون..کارن بود..
*کارن و لونا توی دانشگاه بهترین دوستای هم بودن کارن به لونا حس داشت و قبلا هم بهش اعتراف کرده بود..اما لونا قبول نکرده بود و از وقتی کلاس هاشون جدا شده بود کمتر همدیگه رو دیده بودن
ویو کارن :
از وقتی لونا بهم نه گفته بود همش تو فکرش بودم شاید کمتر میبینمش ولی بیشتر از قبل عاشقشم...همینجوری نمیتونستم بهش بگم..
به خاطر همین حسابی مست کردم و رفتم دم خونه ی لونا
لونا : ک..کارن..سلام..
کارن : سلام لونا میتونم بیام تو؟
لونا . حتما..بیا تو..
ویو لونا : فهمیدم که مسته ولی حتما کار مهمی داشت که اومده بود..
لونا. بشین واست یه چیزی بیارم بخوری
کارن. نه نمیخواد لطفا بیا بشین
نشستم رو مبل کناریش*
کارن. میخوام سریع برم سر اصل مطلب..
لونا. سر تا پا گوشم..
کارن. من..من عاشقتم لونا..میدونم قبلا هم گفتی نه..اما..اما من نتونستم فراموشت کنم..من واقعا عاشقتم..خواهش میکنم این قلب عاشق رو نشکن..
ویو لونا :
توی این چند ماه منم بهش حس پیدا کرده بودم..اون واقعا همیشه از دور مراقبم بود..از اینکه عاشقمه مطمئن بودم..ولی از حس خودم نه..
+خ..خب..کارن من..منم..ب..بهت حس دارم..
- چ..چی..
+ م..منم..بهت..حس دارم..
- ا..از کی..؟
+ از همون موقع که کلاس هامو جدا شد..اون موقع که بهم اعتراف کردی بهت هیچ حسی نداشتم..اما بعد از اینکه کلاس هامون جدا شد..تمام فکرم رو درگیر کرده بودی..فهمیدم که بهت ح..حس..دارم..
کارن اومد سمت لونا*
+ ک..کارن تو مستی..؟!
- هوممم خیلی
لونا رو خوابوند روی مبل*
+ ک..کارن چیکار م..میکنی..
- من دیگه صبر ندارم لونا
+ می..میخوای چیکار کنی..
- خودت بهتر میدونی بیبی گرل امشب مال من میشی
+ و..ولی..
کارن بدون اینکه اجازه بده لونا حرفش رو تموم کنه لباش رو کوبید روی لباش لونا
لب هایی که همیشه از دور نگاشتن میکرد الان دقیقا وسط لب هاش بودن..جوری که انگار خیلی منتظر این لحظه بوده وحشیانه و با ولع لب های لونا رو میبوسید*
این انتظار تموم شده بود و با الکلی که توی خون کارن بود همچی راحت تر میشد
کارن دیگه نمیتونست صبر کنه و همه ی اینارو از قبل سر کلاس ، موقع امتحان ، توی سالن غذا خوری و حتی روی تخت موقع خواب تصور کرده بود..
کارن شروع کرد به دراوردن لباس های لونا*
*لونا چشماش رو بست تا بتونه برای لذت و دردی که قراره امشب تجربه کنه آماده بشه
The end...
اولین فیکممم چطور بود؟؟؟
ویو لونا :
توی خونه م رو ی مبل دراز کشیده بودم ساعت ۱۲ شب بود داشتم توی گوشیم میچرخیدم امروز کل خونه رو جمع کرده بودم و خیلی خسته بودم که یهو صدای زنگ در اومد
زینگ زینگ*
رفتم در رو باز کردم*
خدای من اون..اون..کارن بود..
*کارن و لونا توی دانشگاه بهترین دوستای هم بودن کارن به لونا حس داشت و قبلا هم بهش اعتراف کرده بود..اما لونا قبول نکرده بود و از وقتی کلاس هاشون جدا شده بود کمتر همدیگه رو دیده بودن
ویو کارن :
از وقتی لونا بهم نه گفته بود همش تو فکرش بودم شاید کمتر میبینمش ولی بیشتر از قبل عاشقشم...همینجوری نمیتونستم بهش بگم..
به خاطر همین حسابی مست کردم و رفتم دم خونه ی لونا
لونا : ک..کارن..سلام..
کارن : سلام لونا میتونم بیام تو؟
لونا . حتما..بیا تو..
ویو لونا : فهمیدم که مسته ولی حتما کار مهمی داشت که اومده بود..
لونا. بشین واست یه چیزی بیارم بخوری
کارن. نه نمیخواد لطفا بیا بشین
نشستم رو مبل کناریش*
کارن. میخوام سریع برم سر اصل مطلب..
لونا. سر تا پا گوشم..
کارن. من..من عاشقتم لونا..میدونم قبلا هم گفتی نه..اما..اما من نتونستم فراموشت کنم..من واقعا عاشقتم..خواهش میکنم این قلب عاشق رو نشکن..
ویو لونا :
توی این چند ماه منم بهش حس پیدا کرده بودم..اون واقعا همیشه از دور مراقبم بود..از اینکه عاشقمه مطمئن بودم..ولی از حس خودم نه..
+خ..خب..کارن من..منم..ب..بهت حس دارم..
- چ..چی..
+ م..منم..بهت..حس دارم..
- ا..از کی..؟
+ از همون موقع که کلاس هامو جدا شد..اون موقع که بهم اعتراف کردی بهت هیچ حسی نداشتم..اما بعد از اینکه کلاس هامون جدا شد..تمام فکرم رو درگیر کرده بودی..فهمیدم که بهت ح..حس..دارم..
کارن اومد سمت لونا*
+ ک..کارن تو مستی..؟!
- هوممم خیلی
لونا رو خوابوند روی مبل*
+ ک..کارن چیکار م..میکنی..
- من دیگه صبر ندارم لونا
+ می..میخوای چیکار کنی..
- خودت بهتر میدونی بیبی گرل امشب مال من میشی
+ و..ولی..
کارن بدون اینکه اجازه بده لونا حرفش رو تموم کنه لباش رو کوبید روی لباش لونا
لب هایی که همیشه از دور نگاشتن میکرد الان دقیقا وسط لب هاش بودن..جوری که انگار خیلی منتظر این لحظه بوده وحشیانه و با ولع لب های لونا رو میبوسید*
این انتظار تموم شده بود و با الکلی که توی خون کارن بود همچی راحت تر میشد
کارن دیگه نمیتونست صبر کنه و همه ی اینارو از قبل سر کلاس ، موقع امتحان ، توی سالن غذا خوری و حتی روی تخت موقع خواب تصور کرده بود..
کارن شروع کرد به دراوردن لباس های لونا*
*لونا چشماش رو بست تا بتونه برای لذت و دردی که قراره امشب تجربه کنه آماده بشه
The end...
اولین فیکممم چطور بود؟؟؟
۱۸.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.