یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه ام داشتماوایل بهش میرسیدمقشنگ

یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه ام داشتم،اوایل بهش میرسیدم،قشنگ بود و جون دار،کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره،خیلی قوی بود،صبور بود،اگه چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد،منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود به خیال اینکه خیلی قویه و چیزیش نمیشه،هر گلی که خراب میشد میگفتم کاکتوسه چقدر خوبه هیچیش نمیشه اما بازم بهش رسیدگی نمیکردم..تا اینکه یه روز که رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده،ریشه اش از بین رفته بود و فقط ساقه هاش ظاهراشو حفظ کرده بود،قوی ترین گلم را از دست دادم چون فکر کردم قویه و مقاوم...مواظب قوی ترین های زندگیمون باشیم ما از بین رفتنشونو نمیفهمیم چون همیشه یه ظاهر خوب دارند،همیشه حامی اند،پشتت بهشون گرمه...اما بهشون رسیدگی نمیکنیم،تا اینکه یه روز میفهمی قوی ها هم از بین میرن..
دیدگاه ها (۶)

یک شبی مجنون نمازش را شکستبی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب ...

برای نابود کردن یک فرهنگنیازی نیست کتابها را بسوزانیدکافیست ...

(1)این یک، مشغول خوردن و بردن شدآن، مسئول شکم در آوردن شد!در...

...

معشوقه دشمن P³⁶میدونی؛بعضی ادما توی خواباشون زندگی میکنن.وقت...

پشیمونی...پارت.۲۰ویو نویسندهتهون خندید و رو به جونگهی گفت:ته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط