غلامعلی آسترکی
آقای "غلامعلی آسترکی"، شاعر، ترانهسرا، خواننده، بازیگر، هنرمند، پژوهشگر، خطاط، نقاش و مجری توانمند لرستانی، زادهی یکی از روستاهای شهرستان الیگودرز است.
ایشان تا پایان مقطع دبیرستان در الیگودرز و سپس در رشتهی هنر و سپس در رشتهی ادبیات در تهران تحصیل کرد.
◇ کتابشناسی:
- عشق بختياری
- از پنجره
- ترنه طلا
- چویل دم برف
و...
◇ نمونهی شعر بختیاری:
(۱)
مخمل زلف تو گُهشست وباهار آبیده
باد پیچسته منه ترنت و هار آبیده
کوگ که مخملته دید وغزلخون آبید
دشت و که مست صدا بلبل و سار آبیده
گل لاله ادراهه و زمین سهر ایبو
گل باوینه منی نیله سوار آبیده
من رگ حشک زمین خین زنه قل چی چشمه
دار حشک بو تونه اشنید و بیار آبیده
همه جا پر ز کرنج ایبوهه چی موج میات
حلکن زلف تو چی حلکن مار آبیده
به یک ایریسه زمونه، به یک ایپیچه زمین
که یه تالی ز میا تار تو تار آبیده.
◇ برگردان به فارسی:
مخمل زلف تو از گره باز شد و بهاری فرا رسید ناگاه بادی وزیدن گرفت و تا زلفت را دید هار گردید، کبک کوهی تا این مخمل را دید غزلخوان شد و دشت و کوه مست صدای بلبلان و سار در این بهار شدند. لاله بر دمید و زمین را سرخ گون کرد و گل بابونه چون سواری تاختن آغازید. رگ زمین را خون چون چشمهای جاری شد و درخت خشکیده تا بوی تو به مشامش رسید از خواب زمستانی بیدار شد همه جا مواج از زیبایی میشود چون موج زلفانت و همه جا پر از چمبره طبیعت خواهد شد زمان بهم خواهد رسید و زمین به هم خواهد پیچید اگر تاری از زلف تو بخواهد جدا شود.
(۲)
سیچه رهدی وناهادی به دلوم تش، ورگرد
به خدا بی تو ابو حال مو ناخش، ورگرد
غم دنیانه ناهادی سر شونم، کشتیم
دست وپام سستن ودایوم اکنوم غش، ورگرد
هس پلنگا مو ز سرما به دگشتن، هرسا
تو اچرخه منه ای لاش مو چی تش، ورگرد
رهدی و وستوم و ریسستم و پیسستمه سیت
بی تو آبیدمه ایچو، یه تنی لش، ورگرد
رستموم! ای دفه چه کندنه سیت شغادون
جون سهراو مرو، بخت سیاوش، ورگرد.
◇ برگردان به فارسی:
چرا رفتی و بر دلم داغ آتشی جای نهادی، پس برگرد. سوگند به خداوند که بیتو حال من خوش نخواهد بود، غم تمامی دنیا را تو بر دوشم گذاشتی و دست و پاهایم زیر بار درد و غم چه سست و لرزان بی حس است. تمام استخوانهایم از زور این لرز سرما لرزانند آنگاه که تب در وجودم و پیکرم در چرخش است. اما تو رفتی و من افتان و خیزان فرو ریختم و متلاشی گشتم و بدون تو در خور هیچ چیز نیست این پیکرم. ای رستم من این بار شغادان برایت چاه کنده اند جان سهراب نرو مرگ سیاوش برگرد!.
(۳)
[سِتین]
اُو قَدَر خُووی کِه نَونُم چِه کُنُم وات سِتین
زِ خُومی، مِن بِغَلُم، هَم دِلُوم ایخات سِتین
به وَرِ باد مَرو، مَردُمِنِه کِرده کَلُو
بُو چَویلی که وُریستادِه زِ زُلفات، سِتین
تیخِ شُمشیر مَکَش، کُشتیِه پیش اِز یُو مونَه
خین بِه لارِ مُو اِپِنگِهرِه زِ بُرگات سِتین
جُور یَه دارِ گَپی ریشِه تو دَونِستِه به مُو
وَندُمه حُونُمِه صد سالِه مِنِه سات، سِتین
دِلِ لیوِه مُو یَه عُمریَه کِه دیسِسِته به تو
جُور خالی، که خدا نادِه بِنِ نات سِتین
نِیدِه بیدُم تُونِه مُو، هاشُوقِت آبیدُمِه بی
خیلی پیش تَر کِه زِ مار آبُویی از دات، ستین
بِیَو بِنِه سَر سَرِ زُونیم و بِگو دَردِ دِلِت
تشنه یُوم، تشنه تُونُم، تشنهی حرفات ستین.
ایشان تا پایان مقطع دبیرستان در الیگودرز و سپس در رشتهی هنر و سپس در رشتهی ادبیات در تهران تحصیل کرد.
◇ کتابشناسی:
- عشق بختياری
- از پنجره
- ترنه طلا
- چویل دم برف
و...
◇ نمونهی شعر بختیاری:
(۱)
مخمل زلف تو گُهشست وباهار آبیده
باد پیچسته منه ترنت و هار آبیده
کوگ که مخملته دید وغزلخون آبید
دشت و که مست صدا بلبل و سار آبیده
گل لاله ادراهه و زمین سهر ایبو
گل باوینه منی نیله سوار آبیده
من رگ حشک زمین خین زنه قل چی چشمه
دار حشک بو تونه اشنید و بیار آبیده
همه جا پر ز کرنج ایبوهه چی موج میات
حلکن زلف تو چی حلکن مار آبیده
به یک ایریسه زمونه، به یک ایپیچه زمین
که یه تالی ز میا تار تو تار آبیده.
◇ برگردان به فارسی:
مخمل زلف تو از گره باز شد و بهاری فرا رسید ناگاه بادی وزیدن گرفت و تا زلفت را دید هار گردید، کبک کوهی تا این مخمل را دید غزلخوان شد و دشت و کوه مست صدای بلبلان و سار در این بهار شدند. لاله بر دمید و زمین را سرخ گون کرد و گل بابونه چون سواری تاختن آغازید. رگ زمین را خون چون چشمهای جاری شد و درخت خشکیده تا بوی تو به مشامش رسید از خواب زمستانی بیدار شد همه جا مواج از زیبایی میشود چون موج زلفانت و همه جا پر از چمبره طبیعت خواهد شد زمان بهم خواهد رسید و زمین به هم خواهد پیچید اگر تاری از زلف تو بخواهد جدا شود.
(۲)
سیچه رهدی وناهادی به دلوم تش، ورگرد
به خدا بی تو ابو حال مو ناخش، ورگرد
غم دنیانه ناهادی سر شونم، کشتیم
دست وپام سستن ودایوم اکنوم غش، ورگرد
هس پلنگا مو ز سرما به دگشتن، هرسا
تو اچرخه منه ای لاش مو چی تش، ورگرد
رهدی و وستوم و ریسستم و پیسستمه سیت
بی تو آبیدمه ایچو، یه تنی لش، ورگرد
رستموم! ای دفه چه کندنه سیت شغادون
جون سهراو مرو، بخت سیاوش، ورگرد.
◇ برگردان به فارسی:
چرا رفتی و بر دلم داغ آتشی جای نهادی، پس برگرد. سوگند به خداوند که بیتو حال من خوش نخواهد بود، غم تمامی دنیا را تو بر دوشم گذاشتی و دست و پاهایم زیر بار درد و غم چه سست و لرزان بی حس است. تمام استخوانهایم از زور این لرز سرما لرزانند آنگاه که تب در وجودم و پیکرم در چرخش است. اما تو رفتی و من افتان و خیزان فرو ریختم و متلاشی گشتم و بدون تو در خور هیچ چیز نیست این پیکرم. ای رستم من این بار شغادان برایت چاه کنده اند جان سهراب نرو مرگ سیاوش برگرد!.
(۳)
[سِتین]
اُو قَدَر خُووی کِه نَونُم چِه کُنُم وات سِتین
زِ خُومی، مِن بِغَلُم، هَم دِلُوم ایخات سِتین
به وَرِ باد مَرو، مَردُمِنِه کِرده کَلُو
بُو چَویلی که وُریستادِه زِ زُلفات، سِتین
تیخِ شُمشیر مَکَش، کُشتیِه پیش اِز یُو مونَه
خین بِه لارِ مُو اِپِنگِهرِه زِ بُرگات سِتین
جُور یَه دارِ گَپی ریشِه تو دَونِستِه به مُو
وَندُمه حُونُمِه صد سالِه مِنِه سات، سِتین
دِلِ لیوِه مُو یَه عُمریَه کِه دیسِسِته به تو
جُور خالی، که خدا نادِه بِنِ نات سِتین
نِیدِه بیدُم تُونِه مُو، هاشُوقِت آبیدُمِه بی
خیلی پیش تَر کِه زِ مار آبُویی از دات، ستین
بِیَو بِنِه سَر سَرِ زُونیم و بِگو دَردِ دِلِت
تشنه یُوم، تشنه تُونُم، تشنهی حرفات ستین.
۵۱۵
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.