میبینی سکوتم را

میبینی سکوتم را؟؟
می بینی درماندگی ام را؟؟
می بینی نداشتنت چه بلایی بر سر فریاد خاموشم آورده است؟؟
می بینی دیگر رویای داشتنت هم نمی تواند تن لرزه های شبانه ام را آرام کند!!
می بینی هق هق نگاهم چه سرد بر دیواره ی همیشه جاودانه ی نبودنت مشت می زند ؟!
دیگر شانه هایم تحمل خستگی هایم را ندارد !!
دیگر حتی حسرت باران هم نمی تواند حسرت نداشتن تو را کم کند...
دیگر آنقدر بعضم سنگین شده که توان گریستن ندارم !!!
دیدگاه ها (۱)

‌ از لبم هرگز نیفتد بوسه ی گیرای توتا ابد من ساکنم در کوچه ی...

می دانی عزیز حرف ها را یا باید زد یا خورداما من هیچ گاه معنا...

امشب… پیانوی لبانم را بی صدادربسترِ نگاهت به عشقِ تـو و با ق...

شب از حضور چشمانتقافیه ی غزلشُرِه می کند بر لبانم وحجمی از خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط