• اولین خون آشام 🧛
• اولین خون آشام 🧛
اولین ومپایر از ابتدا نه یک خون آشام بلکه یک انسان کاملا معمولی بوده و امبروجیو نام داشت او یک مرد ایتالیایی جوان و ماجرا جو بود که همین ویژگی او را به شهر دلفی در یونان باستان کشاند او در آنجا با ماجراهای فراوانی رو به رو شد و برخورد معتددش با خدایان یونان باعث شد که او هیچوقت آنجا مرد سابق نشد همه چیز ابتدا با آپولو خدای خورشید شروع شد او در اثر عصبانیت آمبریجو را نفرین کرد به طوری که آفتاب پوست و گوشتش را بسوزاند امبریجو سپس در یک شرطبندی روحش را به هیدیز خدای جهان زیرین باخت و تبدیل به موجودی بی روح و خالی شد نفرین بعدی از سمت خواهر آپولو یعنی آرتمیس الهه ماه و شکار اومد او مرد جوان را نفرین کرد تا هرگاه پوستش با فلز نقره تماس پیدا کرد بسوزد و دردی کشنده برایش به همراه داشته باشد آمبریجو مورد خشم خدایان قرار گرفته بود و تمام زندگی اش را از دست داده بود آرتمیس با دیدن وضع او دلش به حالش سوخت و تصمیم گرفت نعمت هایی نیز به او بخشید تا بتواند زندگی اش را در دنیای انسان ها ادامه دهد پس زندگی جاودان را به امبریجو بخشید او حالا میتوانست تا ابد زنده بماند اگر با نقره نور خورشید تماس پیدا نمیکرد میل شدید به نوشیدن خون هم از نعمت هایی بود که آرتمیس به او داد تا همیشه سالم و سر حال باشد و به عنوان آخرین نعمت سرعت و قدرت بدنی او را افزایش داد تا در مواجهه با خطرات مختلف سالم بماند و اهدافش را شکار کند آمبریجو پس از آغاز زندگی جدیدش عاشق بانویی به نام سلین میشود وبرای اینکه دل او را بدست بیاورد قو های سفیدی را شکار میکند و با خون آنها برایش اشعار عاشقانه مینویسد او پس از مدتی عده ای زیادی را به نفرین عجیب خودش دچار میکند و گروهی از ومپایر ها را به وجود میآورد که مخفیانه در بین انسان ها زندگی میکنند
نظرتون راجبش چیه
لایک و کامنت فراموش نشه اصکی فقط با اجازه
#بی تی اس#طنز#بلک پینک#کلیپ#اسمر #ارامش#دابسمش#موزیک#انباکس#کیپاپ#فود#کلیپ فان#mbti#روتین#فکت ترسناک#عجایب#سلنا
اولین ومپایر از ابتدا نه یک خون آشام بلکه یک انسان کاملا معمولی بوده و امبروجیو نام داشت او یک مرد ایتالیایی جوان و ماجرا جو بود که همین ویژگی او را به شهر دلفی در یونان باستان کشاند او در آنجا با ماجراهای فراوانی رو به رو شد و برخورد معتددش با خدایان یونان باعث شد که او هیچوقت آنجا مرد سابق نشد همه چیز ابتدا با آپولو خدای خورشید شروع شد او در اثر عصبانیت آمبریجو را نفرین کرد به طوری که آفتاب پوست و گوشتش را بسوزاند امبریجو سپس در یک شرطبندی روحش را به هیدیز خدای جهان زیرین باخت و تبدیل به موجودی بی روح و خالی شد نفرین بعدی از سمت خواهر آپولو یعنی آرتمیس الهه ماه و شکار اومد او مرد جوان را نفرین کرد تا هرگاه پوستش با فلز نقره تماس پیدا کرد بسوزد و دردی کشنده برایش به همراه داشته باشد آمبریجو مورد خشم خدایان قرار گرفته بود و تمام زندگی اش را از دست داده بود آرتمیس با دیدن وضع او دلش به حالش سوخت و تصمیم گرفت نعمت هایی نیز به او بخشید تا بتواند زندگی اش را در دنیای انسان ها ادامه دهد پس زندگی جاودان را به امبریجو بخشید او حالا میتوانست تا ابد زنده بماند اگر با نقره نور خورشید تماس پیدا نمیکرد میل شدید به نوشیدن خون هم از نعمت هایی بود که آرتمیس به او داد تا همیشه سالم و سر حال باشد و به عنوان آخرین نعمت سرعت و قدرت بدنی او را افزایش داد تا در مواجهه با خطرات مختلف سالم بماند و اهدافش را شکار کند آمبریجو پس از آغاز زندگی جدیدش عاشق بانویی به نام سلین میشود وبرای اینکه دل او را بدست بیاورد قو های سفیدی را شکار میکند و با خون آنها برایش اشعار عاشقانه مینویسد او پس از مدتی عده ای زیادی را به نفرین عجیب خودش دچار میکند و گروهی از ومپایر ها را به وجود میآورد که مخفیانه در بین انسان ها زندگی میکنند
نظرتون راجبش چیه
لایک و کامنت فراموش نشه اصکی فقط با اجازه
#بی تی اس#طنز#بلک پینک#کلیپ#اسمر #ارامش#دابسمش#موزیک#انباکس#کیپاپ#فود#کلیپ فان#mbti#روتین#فکت ترسناک#عجایب#سلنا
۸.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.