Yor Memories Come AND

Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮                           L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁵²
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋

جیسون : قربان لوکیشن مکان جدید کریس رو واستون فرستادم !

جونگکوک :اوکی ممنون جیسوناا.

جیسون :خواهش میکنم قربان ...خدانگهدار!

_________________________________________________________

*بچه ها فقط یه نکته ا.ت یا همون مویون یا تو الان بخاطر بارداری خونه ای ...

جونگکوک شماره مویون رو میگره ...

مویون :الو سلام جونگکوکااا ...

جونگکوک :عیلک ...

مویون :جانم کاری داشتی زنگ زدی ؟

جونگکوک :نه فقط زنگ زدم‌حال عشق زندگیم رو بپرسم!

مویون :*جیغغغغ

جونگکوک :الو ...الو مویونا الوووو

پیامی از شماره ناشناس براش ارسال شد ‌:های جئون ...منو که میشناسی ...عاشق و دلبسته مویون... !
از دست دادنش بهتر از هرگز دست نیافتنشه... !
جونگکوک سراسیمه سوار ماشینش میشه و به محل کار پدرش حرکت می‌کنه ...

..........................................................................................

جونگکوک بدون در زدن وارد اتاق پدرش شد ...

جونگکوک نفس زنان گفت :آپا (وحشت زده

پ . ج :فرمانده جئون این بی ادبیتون رو پای چه چیزی بزارم ؟!

جونگکوک :آپا مویون رو گروگان گرفتن ...لطفا ...

پدرش نذاشت حرفش تموم شه و گفت :به من مربوط نیست مامور و همسر خودته خودت باید نجاتش بدی !

جونگکوک :یاع آپا (بغض

پ .ج : مرخصین 

جونگکوک :ازتون خواهش میکنم ...(بغض
دیدگاه ها (۰)

Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ ...

Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ ...

تو به دنبال حس گَنگ بودنی اما من به دنبال آرامش !_پارک جیون....

گاهی حالم از خودم بهم میخورد وقتی آرزوی مرگ کسی رو می کردم ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط