Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̑̈ȃ̈ȓ̈t̑̈⁵⁴
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
کریس :مطمعنا بادیگارد اسلحت رو گرفتن جئون ...
جونگکوک :درسته تو آدم باهوشی هستی !
_________________________________________________________
کریس :جیسونا ...
جیسون : بله قربان ؟
کریس :من میخوام افتخار کشتن فرمانده جئون رو به تو بدم !
مویون :یاع یونگهویا بهت التماس میکنم ...به پات میافتم اصلا هرچی تو بگی فقط ...
کریس نیشخندی از سر تمسخر زد و گفت :فقط جونگکوک باید زنده بمونه هااا؟ فقط بخاطر جونگکوک منو میخوای؟ الان که باردار شدی ؟ هیچوقت هیچکس رو نداشتم تو زندگیم ...یه بار عاشق دختری شدم ...اما اون دختر دل داده بود به دشمنم ...فکر میکردم لااقل جیسون باهامه که اونم رفت سمت فرمانده جئون ...مگه اون چیداره هااا؟
جیسون با تعجب به کریس نگاه کرد :قربان ...
کریس :چیه فکر کردی نمیدونم طرف این مردی ؟جئون جونگکوک تورو نمیکشم بجاش عشقتو ازت میگیرم که بفهمی من دارم چی میـ ...
کریس نتونست حرفش رو کامل بزنه چون پدر جونگکوک به همراه چندتا سرباز وارد اتاق شدن ...
جونگکوک با ذوق گفت :آپا واقعا اومدی ؟
اما ...
کریس تفنگ رو نشونه گرفت سمت مویون ...
صدای وحشتناک شلیک توی اتاق پخش شد
بدن کوچک دختر غرق در خون شد ...
پدر جونگکوک با بهت به صحنه رو به رویش نگاه میکرد !
یعنی چه بلایی بر سر پسرکش میامد؟
P̑̈ȃ̈ȓ̈t̑̈⁵⁴
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
کریس :مطمعنا بادیگارد اسلحت رو گرفتن جئون ...
جونگکوک :درسته تو آدم باهوشی هستی !
_________________________________________________________
کریس :جیسونا ...
جیسون : بله قربان ؟
کریس :من میخوام افتخار کشتن فرمانده جئون رو به تو بدم !
مویون :یاع یونگهویا بهت التماس میکنم ...به پات میافتم اصلا هرچی تو بگی فقط ...
کریس نیشخندی از سر تمسخر زد و گفت :فقط جونگکوک باید زنده بمونه هااا؟ فقط بخاطر جونگکوک منو میخوای؟ الان که باردار شدی ؟ هیچوقت هیچکس رو نداشتم تو زندگیم ...یه بار عاشق دختری شدم ...اما اون دختر دل داده بود به دشمنم ...فکر میکردم لااقل جیسون باهامه که اونم رفت سمت فرمانده جئون ...مگه اون چیداره هااا؟
جیسون با تعجب به کریس نگاه کرد :قربان ...
کریس :چیه فکر کردی نمیدونم طرف این مردی ؟جئون جونگکوک تورو نمیکشم بجاش عشقتو ازت میگیرم که بفهمی من دارم چی میـ ...
کریس نتونست حرفش رو کامل بزنه چون پدر جونگکوک به همراه چندتا سرباز وارد اتاق شدن ...
جونگکوک با ذوق گفت :آپا واقعا اومدی ؟
اما ...
کریس تفنگ رو نشونه گرفت سمت مویون ...
صدای وحشتناک شلیک توی اتاق پخش شد
بدن کوچک دختر غرق در خون شد ...
پدر جونگکوک با بهت به صحنه رو به رویش نگاه میکرد !
یعنی چه بلایی بر سر پسرکش میامد؟
۴.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.