ساعت شش صبح را
ساعت شش صبح را
تا میزنم
و در جیب بغلم می گذارم
کمی قهوه
برای شعرهایم دم می کنم
"دوستت دارم" هایم را صبحانه نخورده
از خانه بیرون می کنم
تا به خانهی تو بیایند
تعجب نکن
خودت خواستی که
یکی دیوانه وار دوستت بدارد...!
تا میزنم
و در جیب بغلم می گذارم
کمی قهوه
برای شعرهایم دم می کنم
"دوستت دارم" هایم را صبحانه نخورده
از خانه بیرون می کنم
تا به خانهی تو بیایند
تعجب نکن
خودت خواستی که
یکی دیوانه وار دوستت بدارد...!
۱.۱k
۲۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.