کودک که بودم همراه خانواده به پای صندوق رای میرفتیم

🏳️کودک که بودم همراه خانواده به پای صندوق رای میرفتیم
نگاهم کنجکاوانه مردامان سه جلد به دست را ارزیابی میکرد
روز قبل مادرم کلافه گفته بود نمیتوانم رای بدهم
اما من همچنان مصرانه سه جلد چرمی قرمز را از درون صندوق مدارک پدر جان کش رفته بودم و درون کیف صورتی رنگم پنهان کرده بودم، به امید انکه بگذارند من هم رای بدهم
مادرم همراه خواهرانم داخل رفتن
ولی من سرگردان از اینور مسجد به اونور مسجد میدوییدم مگر روزنه ایی باشد برای داخل رفتنم
پصرکی گستاخ در چشمان زل زد و گفت
رای ما احمدی نژاد
بغض کنان از لحن تندش سرم را پایین انداختم
قلبا دلم شکسته بود
دوصت داشتم من نیز سهم کوچکی در امور سرزمینم داشته باشم
چندین سال گذشت..
آستانه 19 سالگی را سپری میکردم
دیگر بزرگ شده بودم پخته تر، دانا تر، برای اولبن بار قرار بود بروم تا رای بدهم
اما فکر کردم، از گذشته تا بحال
آیا صفای بچگی هایم هنوزم بود تا به شوق آن هابه پای صندوق رای بروم؟ نه
صورت تکده مادرم و نگاهای خسته پدرم
اجاره نشینی و تنگ دستی دوستانم
مرا از رویای بچگی ام باز داشت
میدانی ترجیح میدهم در عالم بچگی بمانم
مگر نگفته اند زن ها کم عقلن و بیشتر حقوق های قضایی برا مردان است
خب من نیز رای نداده ام
ازمن، زنی با عقل کم چه به انتخاب رئیس جمهور مملک ایران
من میخاهم دختر خوبی برا خانواده
و زنی مهربان و ارام برای همسرم
و مادری شایسته برای فرزندانم باشم
همین..
به امید روزی که خودمان رئیس جمهور را انتخاب کنیم🖤✋🏻

#خود_نویس#me
#دلنوشته_توت_فرنگی🍓🌺
#شناسنامه_سفید🙂🤍
دیدگاه ها (۷)

💚🌱خدا مى گويد : هر آن كس كه بيشتر از من دوست بدارى از تو مى ...

💫ولى كاش دلتنگى هم با چايى نبات رفع میشد :)☕️🍃#حال_دل_توت_فر...

🌊🌱وایستادم بودم روبروی دریا..یه دریای طوفانی تو یه روز ابری....

💗🌱ی روز بهش گفتم اگه مخاطبِ این متنا بشی چی میکنی؟گفت ازت تش...

نقد فیلم "" پیر پسر "" آقای رائفی پور رو دیدم که یه نکته ای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط