دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سینه
فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز....
فروغ فرخزاد😍
دیدگاه ها (۱۸)

واژه ها را دور زدیم...از نقابها و تجملات گفتاری گذر کردیم......

#دلنوشته_لیلی صدای خنده های مستانه ای که لابه لای علفزار می ...

درکشور عشق هیچ کس رهبر نیستهیچ شاهی به گدا سرورنیستباورم کم ...

پس از من یاد یک انسان همیشه با تو خواهد بود غم یک روح سرگردا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط