میآن لبآسهآی آویزآن

‌میآنِ لبآسهآیِ آویزآن ..
روی بندِ رخت ..
چشمهآیِ زنی پیدآست ..
ک تمآم زنآنگیش ..
درچمدآن عروسیش جآ مآند ..
و بی هیچ بوسه ای،خسته از تن سپردن هآیِ شبآنه اش
هر صبح به بیدآری رسید ..!

در آشپزخآنه ای تب دار،آرزوهآیش ته گرفت ..
و قُل قُلِ کتری،
عآشقآنه ترین ملودی اش شد ..

موهآیش در تشنگی پژمرد ..
و در یک تشت پر از کَف و تنهایی ..
چنگ می زد به دلش ..
یقه چرکی ک مآتیکی بود ..
و هرشب بآ لبخند
منتظر غریبه ای می مآند
ک اسمش در شنآسنآمه اش بود ..!

#یغما_گلرویی
دیدگاه ها (۲)

سه شنبه وسطِ هفته ایستاده است وتنهایی ازش می بارد نه پای رفت...

آخر شب ها به آدم ها شب بخیر بگویید قبل از ساعت 12...بعد از آ...

درِ کلاس های دانشگاه شیشه داشت ، آنقدری بود که بتوانی دوسوم ...

لعنت به تکنولوژی !!"مقصر تمام بدبختی ها و افسردگی ها همین تک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط