زمزمه های شب هنگام

#زمزمه های شب هنگام...
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگاران
که تو یگانه عشق من بودی !
بدیدار شکوهمند تو
از همیشه بی تاب تر
اینک
روزها و شبهای نیامده را
انتظار میکشم.
بدیدار تو بی تابم
ای که دیر آمده
دیرین آشنای جان من
وتجسّم زنده و شگفت
همه ی آرزوها
و انگیزه های انسانی منی .
آنک
مبارکباد همه ی جهان
به یمن حضور تو
در خانه ی دل من !
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگاران
که تو یگانه عشق من بودی .
روح من
پرنده ی غریبی ست
که تنها آشیانش تویی
و آرام نمیگیرد هرگز
مگر در چشمان مهربان تو.
روح من پرنده ایست غریب و تنها
که همه ی خاطراتش را
از یاد برده است
و تنها چلچلی غمگنانه اش
تکرار زیبای نام توست
بانوی دنیای من !
کیست آن
که با نگاهی
جان از من میستاند ؟
و به لبخندی معصومانه
هستی بیهوده ام را
معنایی تازه می بخشاید ؟
کیست آن جمال بی همانند
که اندامی از گلپر دارد
و سیمای نازنینش
گویای گلگون ترین بهاران است ؟
شمایل شرقیش
به جمال کمال میماند،
و آنگاه که
بخاطر دل من میرقصد
سرتاسر جنگلها و درختان را
خرامان میکند
و همه ی غنچه ها را می شکوفاند
از شادمانی .
دیوان مغز خسته ی من
هیهات
سرشار از خاطرات رویا باریست که
روزهای نیامده ام را
از غمی همیشه می انبارد.
زخم قدیمی دلم
آبستن دردمند عشق توست.
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگار�...
#ابراهیم_منصفی #رامی_جنوب
دیدگاه ها (۱)

#تحفه درویش...در وهم سبز علف هاپشت پیشانی امچرک صد سالهدهان ...

ما کِه مُوناخاصت خُدا خُودی ایخاصت بِه بَندِریو خاص ایکِه❤ ...

#در رثای انسانی که منم...سرسام ناتمامی تودر مغز خون منچونان ...

#گفته های ناگفته...یادت هستچرا دیوانه شدمو چرا از حیرت عشقسر...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط