گیسوکمندpart۴۶همه چی ب کنار پوزخند کنار لبش رو عصاب خط خط
گیسوکمندpart۴۶همه چی ب کنار پوزخند کنار لبش رو عصاب خط خطیم رڗه میرفت تو بهت دیدن دوبارش بودم نمیدونم چرا ترسیدم قلبم تند میزد شاید فکر میکردم همه چیزو میفهمه انگار متوجه استرس زیر پوستیم شده بود و مرموز نگاهم میکرد بدون هیچ حرفی فکر کنم میخاد حرفاو حقیقتارو از چشام بفهمه ولی وقتی موفق نمیشه
بسمت من قدم بر میدارع سعی میکنم ت چشای نافڌش خیره نشم هعی چشامو بدزدم چون ک همه چیو خراب میکنم لئون خدا لعنتت کنه همش بخاطر توعه ک من تو این وضعیتم ..همش
بالاخره زبون باز میکنمو میگم : اینجا کجاست >؟بچه حقی منو اوردین اینجا
فک کنم این حرفام ب مزاجش نمیخورع اخم میکنه غلیظ و میگه ؛ب حقی ک تو اون روز اونجا بودی و نجاتم دادی
دیگه داشتم عصبی میشدم اینو از ضربان بیش از اندازع قلبم و سردردی ک اوج گرفته بود میشد فهمید
سرمو از دستم میکشم ک ازش خون میاد بدرک باید از اینجا برم وگرنه همه چیو خراب میکنم اینم میفهمه ک میخام با نقشه بهش نزدیک بشم و منو حتما میکشن
با اخم نظارع گر کارامه پا میشم ک باز سرم گیج میره لعنتی جوری ک تصویرشون کج و کوله میبینم بازم بدون مراعات دستمو ب لبه تخت میگیرم و بلند میشم ی لباس بیمارستان رو زانوهام سبز وای اینو کم داشتم اینو کی تنم کردن اصن
هم میترسیدم هم عصبی بودم هم میخاستم برم و هم نقشه ای نداشتم ذهنم و فکرم تفکرم همش استوپ بودن
_من باید برم ..بابت اوردنم هم ب این خونه یا بیمارستانم ممنونم تا اینجا بود کلافه دونبال لباسام میگشتم ملافه رووتختوزیرو رو میکنم اه گیج شدم ایم موهای بیشعورمم بکنمم دلم خنک نمیشه عصبی از سکوتو خیره بودنش ب من و کارام داغ کردمو گفتم؛چیه..زل.زدین.بمن.بفرماییدبیرون.کـ.انگارجوک.سالو.گفته..باشم شروع کرد ب خندیدن با بهت نظاره گرش بودم بعد ک سعی داشت خندشو کنترل کنه و منم طلبکار با ی تای ابرو بالا برده پرسیدم :چیز خنده داری فک نکنم گفته باشم
بسمت کمدی رفتمو بازش کردم لباسام اویزون بود برش داشتم ک صداش متوقفم کرد .تا نگی چرا ب چ دلیل بمن دروغ گفتی ک از دزدیدع شدگان ادمو بودی اینجا موندگاری !و همین حرفا کافی بود ب وضوح خارج شدن روح از تنمو احساس کنم میدونم الان شبیه گچ شدم باید جمع کنم خودمو وگرنه همه چیزو خرابتر میکنم -ببخشید انگار طلبکارم هستید هم نجاتتون دادم هم بازجویی میشم انگار خعلی سعی داره عصبانیتشو کنترل کنه چشاشو میبنده و با حرص میخنده و شصتشو زیر لبش میکشه منم نگاش نمیکنم با دوقدم بلند درست جلو وایمیسته و انگشت اشارشو میگیره سمتم .اگه فقط یبار دیگه بگی ک نجاتم دادی یا دروع قسم میخورم کلمه های اخرو با ساییدن دندوناش رو هم میگه و سرشو بدون بیرحمی جلو میاد و منم بهت و ترس بهش خیره میشم و سمت گوشم نزدیک میشه..
بسمت من قدم بر میدارع سعی میکنم ت چشای نافڌش خیره نشم هعی چشامو بدزدم چون ک همه چیو خراب میکنم لئون خدا لعنتت کنه همش بخاطر توعه ک من تو این وضعیتم ..همش
بالاخره زبون باز میکنمو میگم : اینجا کجاست >؟بچه حقی منو اوردین اینجا
فک کنم این حرفام ب مزاجش نمیخورع اخم میکنه غلیظ و میگه ؛ب حقی ک تو اون روز اونجا بودی و نجاتم دادی
دیگه داشتم عصبی میشدم اینو از ضربان بیش از اندازع قلبم و سردردی ک اوج گرفته بود میشد فهمید
سرمو از دستم میکشم ک ازش خون میاد بدرک باید از اینجا برم وگرنه همه چیو خراب میکنم اینم میفهمه ک میخام با نقشه بهش نزدیک بشم و منو حتما میکشن
با اخم نظارع گر کارامه پا میشم ک باز سرم گیج میره لعنتی جوری ک تصویرشون کج و کوله میبینم بازم بدون مراعات دستمو ب لبه تخت میگیرم و بلند میشم ی لباس بیمارستان رو زانوهام سبز وای اینو کم داشتم اینو کی تنم کردن اصن
هم میترسیدم هم عصبی بودم هم میخاستم برم و هم نقشه ای نداشتم ذهنم و فکرم تفکرم همش استوپ بودن
_من باید برم ..بابت اوردنم هم ب این خونه یا بیمارستانم ممنونم تا اینجا بود کلافه دونبال لباسام میگشتم ملافه رووتختوزیرو رو میکنم اه گیج شدم ایم موهای بیشعورمم بکنمم دلم خنک نمیشه عصبی از سکوتو خیره بودنش ب من و کارام داغ کردمو گفتم؛چیه..زل.زدین.بمن.بفرماییدبیرون.کـ.انگارجوک.سالو.گفته..باشم شروع کرد ب خندیدن با بهت نظاره گرش بودم بعد ک سعی داشت خندشو کنترل کنه و منم طلبکار با ی تای ابرو بالا برده پرسیدم :چیز خنده داری فک نکنم گفته باشم
بسمت کمدی رفتمو بازش کردم لباسام اویزون بود برش داشتم ک صداش متوقفم کرد .تا نگی چرا ب چ دلیل بمن دروغ گفتی ک از دزدیدع شدگان ادمو بودی اینجا موندگاری !و همین حرفا کافی بود ب وضوح خارج شدن روح از تنمو احساس کنم میدونم الان شبیه گچ شدم باید جمع کنم خودمو وگرنه همه چیزو خرابتر میکنم -ببخشید انگار طلبکارم هستید هم نجاتتون دادم هم بازجویی میشم انگار خعلی سعی داره عصبانیتشو کنترل کنه چشاشو میبنده و با حرص میخنده و شصتشو زیر لبش میکشه منم نگاش نمیکنم با دوقدم بلند درست جلو وایمیسته و انگشت اشارشو میگیره سمتم .اگه فقط یبار دیگه بگی ک نجاتم دادی یا دروع قسم میخورم کلمه های اخرو با ساییدن دندوناش رو هم میگه و سرشو بدون بیرحمی جلو میاد و منم بهت و ترس بهش خیره میشم و سمت گوشم نزدیک میشه..
۱۵.۴k
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.