زندگی احساسی من

زندگی احساسی من
p40

دامیان:چیمیگییییی

انیا:تو کماعههههه(گریه شدید)

(یک ساعت بعد)

(بکی میره پیش تسوکی)

بکی:خوبی؟میشه اون چشماتو باز کنی؟حاضرم هرکار کنم تا دوباره تو چشات نگا کنم یادته یبار بهم گفتی فقط مرگ مارو جدا میکنه درسته فقط مرگ جدا میکنه ولی مرگ نباید انقدر زود میبود(گریه)هق من هنوز منتظرتم هق منتظر میمونم تا چشماتو باز کنی(داره با عشقش حرف میزنه به چی نگا میکنی😐🗿)

تسوکی:(چشماشو باز میکنه-چه پیشگویی دقیقی کرد-دست بکی میگیره)

بکی:ت..تسوکی

تسوکی:م..م..من ک..کج..کجام

بکی:تو بیدار شدی(-نبابا واقعا فکر کردم خوابه خوب شد گفتی-دکتر میاد)

دکتر:خانم باید مریض چک کنیم لطفا برین بیرون

بکی:نه نه نمیرمممم(گمشو بیرون دیگه)

دکتر:باید ازشون ازمایش بگیریم لطفا برین بیرون

بکی:با..باشه(میره بیرون)

دامیان:چیشددددد

بکی:تسوکی

دامیان:چی چیشدددددد

انیا:د بگو دیگهههههه

بکی:بهوش اومد

دامیان:وا..واقعاااااا

انیا:بهتون گفتم اون به همین راحتیا نمیمیرههههههه
دیدگاه ها (۰)

میخوام باهاتون حرف بزنم(درباره فیک) از وقتی فصل دوم ساختم حت...

زندگی احساسی منp39بکی:(میره پایین)ت..ت..تس..تس.. تسوکی تسوکی...

قلب تو خالی پارت ۱ فیک نویسی سلام بچه ها من فیک نویس انیمه ی...

نظرتو بگو پارت ۲ کپشن رو بخون_______________________________...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط