پس از آفرینش آدمخدا گفت به اونازنینم آدم

پس از آفرینش آدم،خدا گفت به او:نازنینم آدم
باتورازی دارم! اندکی پیشتر آی !
آدم آرام و نجیب،آمد پیش..
زیرچشمی به خدا مینگریست ...
محو لبخند غم آلودخدا ، دلش انگار گریست
.نازنینم آدم،قطره ای اشک زچشمان خداوند چکید
یاد من باش … که بس تنهایم ...
بغض آدم ترکید ...
گونه هایش لرزید،
به خداگفت :من به اندازه ی .…
من به اندازه ی گلهای بهشت..… نه …
به اندازه عرش... نه .…
نه من به اندازه ی تنهاییت،ای هستی من
دوستدارت هستم...
آدم،کوله اش رابرداشت‌خسته و سخت قدم برمیداشت …راهی ظلمت پر شور زمین .زیرلبهای خدابازشنید…
نازنینم آدم …نه به اندازه ی تنهایی من …
نه به اندازه ی عرش…نه به اندازه ی گلهای بهشت...
که به اندازه یک دانه گندم،تو فقط یادم باش
،نازنینم آدم… نبری از یادم.🌹 🌹
دیدگاه ها (۱۲)

اللهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم

.شنبه چهارم محرم الحرام سال61هجری قمریعبیدالله بن زیاد در مس...

کربلا....جمعه سوم محرم الحرام سال61هجری قمری عمر بن سعد با ل...

روز دوم محرم الحرامبنابر مشهور در این روز در سال ۶۱ هجری قمر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط