زخمخورده

#زخم‌خورده
منِ ۱۰ ساله؛
من:اقای دکتر تروخدا امپول ننویس
دکتر و مامانم: نه عزیزم نگران نباش *لبخندی دندان نما میزنند*

ده دقیقه بعد تو تزریقات:
مامانم به تزریقات چی: finish her
دیدگاه ها (۳)

#گاد...*من تو تاریکی از کنار اینه رد میشم*مغزم: نکن. جون ماد...

#زر‌های‌منمَردم: اعتماد کردن همه چیزه و اعتماد همیشه پیروز م...

من : دیگه هیچ چیز نمیتونه آرامشمو ازم بگیره.جن زیر تختم : بچ...

#زر‌های‌منی نفر: خوبی؟شاد:قرنطینه:مشکل روحی:افسردگی:وی پی ان...

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲Season: 𝟮 Part:𝟭𝟳دکتر وارد اتاق عمل شد اتاق ب...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۴#

P3🍯-خوشگلم پیتزا میخوری؟&اوم-بیا اینجا بشین قشنگم اهان خوب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط