آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی

.
.
آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی
بی وفا ! حالا که از جانم شدم سیر آمدی

سالها در اوجِ تنهایی مرا یادت نبود
تا شدم از قله یِ عمرم سرازیر آمدی

با تو در آن سویِ رویاها قراری داشتم
ای امان از تو که با یک عمر تاخیر آمدی
دیدگاه ها (۱)

.دلم گرفته ای دوست هوای گریه با منگر از قفس گریزمکجا روم، ک...

حال کودکی را دارم که گفتیهمین جا بمان ، زود برمیگردم ...چند ...

دوست داشتنتــــ♥ ️مثل عصر پنج‌شنبه می‌مانددو دلیِ مــُــــدا...

.گَرَم ،" یاد آوری یا نه "من از یادت نمی کاهم ..!تو را ، !! ...

حالا باز دوباره وقتش شده که برای تو بنویسم . باید جز به جز ا...

مرگ

گل قرمز و اسلحهاز زبان راوی: دازای نُوا رو آورد چویا با چشما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط