چند پارتی ...
چند پارتی ...
موضوع در اسلاید بعد هست !!
My Heart!!
یک
_
دوباره اون احساس تنهایی سراغش اومد ...میدونید اینکه تنها هستید خوبه اما اینکه احساس تنهایی بکنید نه ...وقتی تو یه جمع هفت نفره هستید ولی احساس تنهایی میکنید وقتی یه تیکه از قلبت رو گم کردی ....مثل یه بچه که تمام پازلش تکمیله اما یه تیکه که پازل اصلی هست رو گم کرده حالا...حالا هراسان هست تا اون تیکه پازل رو پیدا کنه ........تمام اعضای گروهش درحال حرف زدن بودند ...نکنه اگر حرف بزنه باعث اذیت کردند بقیه بشه ؟!...نکنه حرف هاش حوصله مخاطب ها رو سر ببره ؟!...افکار پوچ و منفی مثل قطار سریعالسیر درحال رد شدن بود ...با صدا زدن های کسی به خودش اومد
_ا.ت ...ا.ت کجایی دختر ؟!...نوبت تو بری روی صحنه و مصاحبه کنی ...
درسته جایزه بهترین گروه سال تعلق گرفته بود به گروه اون ها ، گروه BTS
جایزه رو از دست جیهوپ گرفت و لبخندی زد و جاش رو با جای جیهوپ عوض کرد
ات: اوه خیلی خوشحالم که باز هم برنده شدیم....البته که شکی داخلش نبود ...این برد رو مدیون شما آرمی های عزیز هستیم و خیلی ممنونم بابت اینکه حمایتمون کردید ...
از روی صحنه اومد پایین ...اون هشتمین عضو گروه بود ...کسی که شبیه مامان ها رفتار میکرد ...
سوار ون شدند و سمت مکان ظبط برای قسمت ۱۴۳ ران بی تی اس حرکت کردند ...
نامجون:ا.ت...حالت خوبه؟!
ات:آره خوبم ...
جین: چهرت که اینجور نمیگه
ات:مهم نیست چهرم چی میگه ...مهم اینه که خودم چی میگم ...
به مکان ظبط رسیدند
_هی ا.ت پیاده شو ...ا.تتتت
ات:یااا ...ترسیدم
ظبط شروع شد ... با شروع ظبط برنامه انگار ا.ت از این رو به اون رو شد ...خنده ،شادی،هیجان،سر و صدا همه این ها باعث تعجب شد اعضا شده بود ...
یونگی در حال آشپزی کردن بود که دستش برید ا.ت سریع اومد سمتش
ات:هیونگ!چیکار کردی با خودت ها ...نمیگی اگر عمیق تر دستت رو زخم میکردی چی میشد
یونگی:ا.ت...این فقط یه زخم سطحیه
ات:سطحی؟! داره خون میاد بیا ...بیا بریم برات چسب زخم بزنم بعد بشین خودم آشپزی میکنم
یونگی:ا.ت...
ات:بیا دیگه
یونگی نشست روی مبل و ا.ت شروع به آشپزی کرد ...بعد از پنجاه دقیقه تمام شد
ا.ت:هی پسرا بیاید غذااا
همه اومدن
کوک:من این غذا رو بخورم که باید برم بیمارستان
ات:یا یا ...اصلا بهت نمیدم برو گمشو
جیمین خواست یه دونه سیب زمینه برداره که زدم به پشت دستش
ات:دستت بهش بخوره نصفت کردم
نامجون خنده ای کرد
ات:چیه؟؟
نامجون: دیگه انگار بهت باید گفت مامان ا.ت تا بهت بگیم ات
همه زدن زیر خنده. ...بعد از غذا خوردن قرعه انداختن که جا ها معلوم بشه
کوک:من میخوام با ته تو یه اتاق باشم...
ات:جونگکوک باید قرعه کنیم
کوک:آ،آها
قرعه ها اینجوری افتاد
یونگی ، جین
نامجون جیمین
تهیونگ ، جونگکوک
ا.ت ، جیهوپ
بالاخره رفتند داخل اتاق ها که بخوابند که ...
موضوع در اسلاید بعد هست !!
My Heart!!
یک
_
دوباره اون احساس تنهایی سراغش اومد ...میدونید اینکه تنها هستید خوبه اما اینکه احساس تنهایی بکنید نه ...وقتی تو یه جمع هفت نفره هستید ولی احساس تنهایی میکنید وقتی یه تیکه از قلبت رو گم کردی ....مثل یه بچه که تمام پازلش تکمیله اما یه تیکه که پازل اصلی هست رو گم کرده حالا...حالا هراسان هست تا اون تیکه پازل رو پیدا کنه ........تمام اعضای گروهش درحال حرف زدن بودند ...نکنه اگر حرف بزنه باعث اذیت کردند بقیه بشه ؟!...نکنه حرف هاش حوصله مخاطب ها رو سر ببره ؟!...افکار پوچ و منفی مثل قطار سریعالسیر درحال رد شدن بود ...با صدا زدن های کسی به خودش اومد
_ا.ت ...ا.ت کجایی دختر ؟!...نوبت تو بری روی صحنه و مصاحبه کنی ...
درسته جایزه بهترین گروه سال تعلق گرفته بود به گروه اون ها ، گروه BTS
جایزه رو از دست جیهوپ گرفت و لبخندی زد و جاش رو با جای جیهوپ عوض کرد
ات: اوه خیلی خوشحالم که باز هم برنده شدیم....البته که شکی داخلش نبود ...این برد رو مدیون شما آرمی های عزیز هستیم و خیلی ممنونم بابت اینکه حمایتمون کردید ...
از روی صحنه اومد پایین ...اون هشتمین عضو گروه بود ...کسی که شبیه مامان ها رفتار میکرد ...
سوار ون شدند و سمت مکان ظبط برای قسمت ۱۴۳ ران بی تی اس حرکت کردند ...
نامجون:ا.ت...حالت خوبه؟!
ات:آره خوبم ...
جین: چهرت که اینجور نمیگه
ات:مهم نیست چهرم چی میگه ...مهم اینه که خودم چی میگم ...
به مکان ظبط رسیدند
_هی ا.ت پیاده شو ...ا.تتتت
ات:یااا ...ترسیدم
ظبط شروع شد ... با شروع ظبط برنامه انگار ا.ت از این رو به اون رو شد ...خنده ،شادی،هیجان،سر و صدا همه این ها باعث تعجب شد اعضا شده بود ...
یونگی در حال آشپزی کردن بود که دستش برید ا.ت سریع اومد سمتش
ات:هیونگ!چیکار کردی با خودت ها ...نمیگی اگر عمیق تر دستت رو زخم میکردی چی میشد
یونگی:ا.ت...این فقط یه زخم سطحیه
ات:سطحی؟! داره خون میاد بیا ...بیا بریم برات چسب زخم بزنم بعد بشین خودم آشپزی میکنم
یونگی:ا.ت...
ات:بیا دیگه
یونگی نشست روی مبل و ا.ت شروع به آشپزی کرد ...بعد از پنجاه دقیقه تمام شد
ا.ت:هی پسرا بیاید غذااا
همه اومدن
کوک:من این غذا رو بخورم که باید برم بیمارستان
ات:یا یا ...اصلا بهت نمیدم برو گمشو
جیمین خواست یه دونه سیب زمینه برداره که زدم به پشت دستش
ات:دستت بهش بخوره نصفت کردم
نامجون خنده ای کرد
ات:چیه؟؟
نامجون: دیگه انگار بهت باید گفت مامان ا.ت تا بهت بگیم ات
همه زدن زیر خنده. ...بعد از غذا خوردن قرعه انداختن که جا ها معلوم بشه
کوک:من میخوام با ته تو یه اتاق باشم...
ات:جونگکوک باید قرعه کنیم
کوک:آ،آها
قرعه ها اینجوری افتاد
یونگی ، جین
نامجون جیمین
تهیونگ ، جونگکوک
ا.ت ، جیهوپ
بالاخره رفتند داخل اتاق ها که بخوابند که ...
۹.۷k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.