یک نفر هست که از پنجرهها

یک نفر هست که از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرا میخواند

گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم میماند

یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست‌

مثل دوران خوش کودکیم‌
پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌

یک نفر هست که چون چلچله‌ها
روز و شب شیفته پرواز است

توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است

یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید

آسمان، باد، کبوتر، باران‌
قصه‌اش را به زمین میگوید

یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا میخواند

گاهگاهی ز خودم میپرسم
از کجا اسم مرا میداند ...
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۲۵)

چشم مستت از غزل دیوانه میسازد مرامستیت در شاعری افسانه میساز...

ناز پروده ی عشق تو شدم.جان منی...درد خود با که بگویم.که تو د...

سلام به روز نوسلام به دوست مهربونسلام به عشق وپاکیسلام به مه...

مهمان شبت بودم, سرگرم پذیراییبا حالت مشکوکی,خندیدی و خندیدمف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط