His hope for life....
His hope for life....
امید زندگی او
پسر مو بلوند از اینکه تکالیف های درسیش رو تموم کرده بود خوش حال بود ولی خستگی بدنش رو فرا گرفته بود به آرومی سرش رو روی میز گذاشت و به خواب عمیقی فرو رفت ناگهان صدایی که به نظرش آشنا میومد به گوشش رسید و از خوابش بیدارش کرد
جیسونگ: فیلیکس فیلیکس بلند شو
فیلیکس: چی شده جیسونگ؟
جیسونگ: پسر گرفتی وسط کتابخونه مدرسه خوابیدی همه رفتن هیچکس نیست، پاشو بریم
فیلیکس: باشه باشه
فیلیکس از کتابخانه مدرسه خارج شد تا بقیه وسایل باقی مونده اش رو از کلاسش برداره و بره، ناگهان با یه پسره مومشکی که ازش ۳سانت بزرگتر تر بود برخورد کرد و به زمین افتاد با برخورد فیلیکس و به هیونجین باعث شد وسایل های هیونجین هم به زمین بریزه
فیلیکس: وای ببخشید .... خیلی خیلی ببخشید
هیونجین: چرا سر راهت رو نگا نمیکنی؟
فیلیکس: من خیلی معذرت میخوام ،الان وسایل هاتونو جمع میکنم
فیلیکس به طرف وسایل های هیونجین رفت و به جمع کردنش به هیونجین کمک کرد.، فیلیکس با دیدن قلم های طراحی و انواع آبرنگ ها و کاغذ هایی با جنس متفاوت خیلی تعجب کرده بود
فیلیکس: بفرمایید ،اینم وسایل هاتون
هیونجین: خیلی ممنون.. و ازاین به بعد سعی کن با کس دیگه هم برخورد نکنی فهمیدی جوجه و به راهش ادامه داد
فیلیکس از حرف های پسر بزرگتر عصبانی شده بود با صدای بلندتری خطاب به هیونجین گفت:
من جوجه نیستم،ما فقط اشتباهی بهمدیگه برخورد کردیم نه از قصد
هیونجین: اره تو جوجه ای، یه جوجه خرابکار و احمق
۵دقیقه ای بود که هیونجین از اونجا دور شده بود ولی فیلیکس خیلی عصبانی بود وبا خودش غرغر میزد
فیلیکس: چه پسره ی مغروری با چه جرئتی بهم میگه جوجه خودشم یه جذاب پرو هست
۱۰دقیقه ای بود که داشت به خودش غرغر میزد که چشمش به قلم هیونجین افتاد و توجهش رو بهش جلب کرد قلم رو به دستش گرفت و به قلم هیونجین نگاه کرد
فیلیکس: اون پسره نقاشه؟.چون فقط نقاشا از این قلم های خاص دارن
وای هرچی به من چه اصلا این قلم رو باید بهش برگردونم ولی چطوری؟ منکه نمیشناسمش..
پایان پارت۱
____
فیکم چطوره کیوتا؟
پارت ۲رو بزارم یا فیکم خیلی بده؟!
امید زندگی او
پسر مو بلوند از اینکه تکالیف های درسیش رو تموم کرده بود خوش حال بود ولی خستگی بدنش رو فرا گرفته بود به آرومی سرش رو روی میز گذاشت و به خواب عمیقی فرو رفت ناگهان صدایی که به نظرش آشنا میومد به گوشش رسید و از خوابش بیدارش کرد
جیسونگ: فیلیکس فیلیکس بلند شو
فیلیکس: چی شده جیسونگ؟
جیسونگ: پسر گرفتی وسط کتابخونه مدرسه خوابیدی همه رفتن هیچکس نیست، پاشو بریم
فیلیکس: باشه باشه
فیلیکس از کتابخانه مدرسه خارج شد تا بقیه وسایل باقی مونده اش رو از کلاسش برداره و بره، ناگهان با یه پسره مومشکی که ازش ۳سانت بزرگتر تر بود برخورد کرد و به زمین افتاد با برخورد فیلیکس و به هیونجین باعث شد وسایل های هیونجین هم به زمین بریزه
فیلیکس: وای ببخشید .... خیلی خیلی ببخشید
هیونجین: چرا سر راهت رو نگا نمیکنی؟
فیلیکس: من خیلی معذرت میخوام ،الان وسایل هاتونو جمع میکنم
فیلیکس به طرف وسایل های هیونجین رفت و به جمع کردنش به هیونجین کمک کرد.، فیلیکس با دیدن قلم های طراحی و انواع آبرنگ ها و کاغذ هایی با جنس متفاوت خیلی تعجب کرده بود
فیلیکس: بفرمایید ،اینم وسایل هاتون
هیونجین: خیلی ممنون.. و ازاین به بعد سعی کن با کس دیگه هم برخورد نکنی فهمیدی جوجه و به راهش ادامه داد
فیلیکس از حرف های پسر بزرگتر عصبانی شده بود با صدای بلندتری خطاب به هیونجین گفت:
من جوجه نیستم،ما فقط اشتباهی بهمدیگه برخورد کردیم نه از قصد
هیونجین: اره تو جوجه ای، یه جوجه خرابکار و احمق
۵دقیقه ای بود که هیونجین از اونجا دور شده بود ولی فیلیکس خیلی عصبانی بود وبا خودش غرغر میزد
فیلیکس: چه پسره ی مغروری با چه جرئتی بهم میگه جوجه خودشم یه جذاب پرو هست
۱۰دقیقه ای بود که داشت به خودش غرغر میزد که چشمش به قلم هیونجین افتاد و توجهش رو بهش جلب کرد قلم رو به دستش گرفت و به قلم هیونجین نگاه کرد
فیلیکس: اون پسره نقاشه؟.چون فقط نقاشا از این قلم های خاص دارن
وای هرچی به من چه اصلا این قلم رو باید بهش برگردونم ولی چطوری؟ منکه نمیشناسمش..
پایان پارت۱
____
فیکم چطوره کیوتا؟
پارت ۲رو بزارم یا فیکم خیلی بده؟!
۴.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.