His hope for life...
His hope for life...
امید زندگی او. پارت۲
فیلیکس وسایل های باقی مونده اش رو به کیفش گذاشت قلم پسر مو مشکی رو هم به جای امن کیفش گذاشت تا نشکنه و آسیب نبینه، به سمت خروجی مدرسه رفت و از مدرسه خارج شد جیسونگ رو دید که روی پله ها نشسته و منتظره فیلیکسه که بیاد
فیلیکس: جیسونگ من اومدم پاشو بریم
جیسونگ: چه عجب ،بالاخره اومدی چی شده بود روح دیده بودی تو مدرسه که اینقدر دیر کردی؟!
فیلیکس: روح نه یه پسره عوضی و پرو
جیسونگ: چی؟ پسر؟!!
فیلیکس: هیچی...فردا برات توضیح میدم
جیسونگ: باشه
«۱ساعت بعد»
فیلیکس وارد خونه شد و متوجه شد که لینو خونه نیست
فیلیکس: شاید رفته بیرون ،خیلی خسته ام اصلا نمیتونم بهش زنگ بزنم.
به سمت اتاقش رفت لباساش رو عوض کرد و روی تخت دراز کشید
فیلیکس: اون پسره کی بود؟!!! خیلی چهره ی جذابی داشت ... چشمای قهوه ای که وقتی به چشماش نگاه میکردی انگار ستاره ها داشتن توش میدرخشیدند، لب های صورتی و کرمی، موهای سیاه و بلند
هوفففففف چرا دارم بهش فکر میکنم بهتره که بخوابم فردا باید هر طور شده قلمش رو بهش برگردونم
ویو مینسونگ
داخل پارک سئول شدم جیسونگ رو دیدم که رو صندلی نشسته و منتظر من بود آروم به کنارش رفتم و از پشت بغلش کردم
جیسونگ: لینو تویی؟!
لینو: اره خودمم
جیسونگ: چرا دیر کردی؟انگار خیلی دوست داری دوست پسرت رو اینقدر منتظر نگه داری؟
لینو: خیلی ببخشید عزیزم
لینو به جیسونگ نزدیک نزدیک تر شد جوری که میتونستن برخورد نفس هاشون رو روی صورت همدیگه حس کنن
لینو: دلم خیلی به سنجابم تنگ شده
و لباش رو لبای نرم و صورتی رنگ جیسونگ گذاشت... جیسونگ دست هایش رو دور گردن لینو حلقه کرد و شروع کردن به بوسیدن هم
________
ببخشید که پارت۲ رو دیر گذاشتم
این پارت مینسونگ بود ولی پارت بعدی هیونلیکسه.
حتما نظرتون رو تو کامنت ها بهم بگید.♥️🫡
امید زندگی او. پارت۲
فیلیکس وسایل های باقی مونده اش رو به کیفش گذاشت قلم پسر مو مشکی رو هم به جای امن کیفش گذاشت تا نشکنه و آسیب نبینه، به سمت خروجی مدرسه رفت و از مدرسه خارج شد جیسونگ رو دید که روی پله ها نشسته و منتظره فیلیکسه که بیاد
فیلیکس: جیسونگ من اومدم پاشو بریم
جیسونگ: چه عجب ،بالاخره اومدی چی شده بود روح دیده بودی تو مدرسه که اینقدر دیر کردی؟!
فیلیکس: روح نه یه پسره عوضی و پرو
جیسونگ: چی؟ پسر؟!!
فیلیکس: هیچی...فردا برات توضیح میدم
جیسونگ: باشه
«۱ساعت بعد»
فیلیکس وارد خونه شد و متوجه شد که لینو خونه نیست
فیلیکس: شاید رفته بیرون ،خیلی خسته ام اصلا نمیتونم بهش زنگ بزنم.
به سمت اتاقش رفت لباساش رو عوض کرد و روی تخت دراز کشید
فیلیکس: اون پسره کی بود؟!!! خیلی چهره ی جذابی داشت ... چشمای قهوه ای که وقتی به چشماش نگاه میکردی انگار ستاره ها داشتن توش میدرخشیدند، لب های صورتی و کرمی، موهای سیاه و بلند
هوفففففف چرا دارم بهش فکر میکنم بهتره که بخوابم فردا باید هر طور شده قلمش رو بهش برگردونم
ویو مینسونگ
داخل پارک سئول شدم جیسونگ رو دیدم که رو صندلی نشسته و منتظر من بود آروم به کنارش رفتم و از پشت بغلش کردم
جیسونگ: لینو تویی؟!
لینو: اره خودمم
جیسونگ: چرا دیر کردی؟انگار خیلی دوست داری دوست پسرت رو اینقدر منتظر نگه داری؟
لینو: خیلی ببخشید عزیزم
لینو به جیسونگ نزدیک نزدیک تر شد جوری که میتونستن برخورد نفس هاشون رو روی صورت همدیگه حس کنن
لینو: دلم خیلی به سنجابم تنگ شده
و لباش رو لبای نرم و صورتی رنگ جیسونگ گذاشت... جیسونگ دست هایش رو دور گردن لینو حلقه کرد و شروع کردن به بوسیدن هم
________
ببخشید که پارت۲ رو دیر گذاشتم
این پارت مینسونگ بود ولی پارت بعدی هیونلیکسه.
حتما نظرتون رو تو کامنت ها بهم بگید.♥️🫡
۷.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.