حال آدم که دست خودش نیست

حالِ آدم که دست خودش نیست!
عکسی می‌بیند
ترانه‌ای می‌شنود
خطی می‌خواند..
اصلا هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می‌شود..
حالا بیا و درستش کن
آدمِ دلگیر ، منطق سرش نمی‌شود
برایِ آن‌ها که
رفته‌اند آن ها که نیستند، می‌گرید!
دلتنگ می‌شود..
حتی برایِ آن‌ها که هنوز نیامده‌اند..
دل که بلرزد،
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست!!
این وقت‌ها ،
انگار کنارِ خیابانی پُر تردد ایستاده‌ای ،
تا مجالِ عبور پیدا کنی..
هم صبوری می‌خواهد هم آرامش ،
که هیچکدام نیست!
آدم تصادف می‌کند،
با یک اتوبوس خاطره‌هایِ مست!

#شهریار_بهروز
۷
دیدگاه ها (۴)

قبل از سخن گفتن کمی فکر کنیمحواسمان نیست که چه راحت با حرفی ...

مجال من همین باشد ،که پنهان #عشق او ورزم... ...

تا نگاهم بکنیاز هیجان خواهم مـُرد!آنکه با چشم ِ خود آدم بُکُ...

‏وه که با این عمر های کوته بی اعتباراین همه غافل شدن از چون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط