من فراریام

من فراری‌ام...
آری!من فراری‌ام از بند این دنیایی که ساختند!
دنیایی که متعلق به من نیست...
دنیای من دنیای گل‌های قرمز،
و آسمانی آبی است...
دنیای من دنیایی است که پروانه‌ها در آن،
آزادانه میچرخند و عمر سنجاقک ها،
کوتاه نیست...
دنیای من با دنیایی که ساخته‌اید غریب است!
آن جا جایی است که هر روز،
رنگین کمان به صورتت میخندد...
جایی است که کودکان آن را،
عاشقانه دوست دارند...
من به اینجا تعلق ندارم!
به این آسمان خاکستری،
به این آتش و آتش کشی ها،
به این بی عدالتی ها،
به این درد ها تعلق ندارم...

#پریا_زارعی
دیدگاه ها (۱)

بروولی نگو مرا نمی شناسی،سایه واژه هایمهمیشه بر سر اندوهِ تو...

بگذارید بروند همان هایی که ماندنشان بسته به موییست همان های...

آدم وقتی میگوید حالم خوب نیست.. مثل این می ماند که در صد فصل...

ﺩﻧﯿﺎﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺗﻬﯽ می شودﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط