Part71
#Part71
#سهراب
- اینجارو یا منو ؟ هووم ؟
هر جور شده باید نگهش میداشتم.
جدیتش تو کار و رفتار با ادما ستودنی بود .
میتونستم ازش استفاده کنم ولی چطور و هنوز نمی دونستم .
یه دستم و به دیوار تکیه دادم و به سمتش خم شدم :
- بگو ببینم .چندوقته باهمیم؟ سه یا چهار ماه؟
چرا ازم فرار میکنی و میترسی؟ جواب بده .
- سه ماه .
- توی این سه ماه فکر میکردم حضور من تو زندگیت عادی شده ، هلیا !
اگه الان عادت نکردی ،عادت کن .
- ولی ..
- گفتی هیچ کاری نمیکنی و بیکاری ؟
- اوهوم .
- خبببب. بیه کار دارم برات .
- چی ؟
- نقش معشوقم و بازی کن .
- بله ؟
- دوست دخترم شو
- جی میگی تو ؟ خیلی ازت خوشم میاد و دل خوشی ازت دارم ؟
- نترس . بقیه اینو نمیدونن .
پس عادت کن کنارم قدم بزنی،برقصی .
و .... ببوسی!
و کوتاه لبهاشو بوسیدم
هولم داد و با خشم گفت:
- عوضی گم شو بیرون .
- من دوست دختر معدب میخوام به حرفام فکر کن. جدی بودن . آماده باش؛ صبح میریم خرید
شب بخیر عزیزم .
یهو اومد تو ذهنم .بهتر بود نقش دوست دخترم و بازی کنه .
اینجوری بهتر میتونستم نفوذیش کنم و کم کم بیارمش تو این راه .
#هلیا
الان ....... الان اون عوضی ... منو بوسید ؟
گفت دوس دخترش بشم ؟
خدایاا اومدم چشمو درست کنم ابرومو خراب کردم .
این دیکه چه وضعش بود؟
آخه کی باور میکرد ما باهم باشیم ؟ مگه مردم خر ان؟ اونم مافیاهای به این باهوشی .....
پشماتون ریخت مگه نه ؟ خواهشااااااااااا نظرتونو راجب این پارت جنجالی
#سهراب
- اینجارو یا منو ؟ هووم ؟
هر جور شده باید نگهش میداشتم.
جدیتش تو کار و رفتار با ادما ستودنی بود .
میتونستم ازش استفاده کنم ولی چطور و هنوز نمی دونستم .
یه دستم و به دیوار تکیه دادم و به سمتش خم شدم :
- بگو ببینم .چندوقته باهمیم؟ سه یا چهار ماه؟
چرا ازم فرار میکنی و میترسی؟ جواب بده .
- سه ماه .
- توی این سه ماه فکر میکردم حضور من تو زندگیت عادی شده ، هلیا !
اگه الان عادت نکردی ،عادت کن .
- ولی ..
- گفتی هیچ کاری نمیکنی و بیکاری ؟
- اوهوم .
- خبببب. بیه کار دارم برات .
- چی ؟
- نقش معشوقم و بازی کن .
- بله ؟
- دوست دخترم شو
- جی میگی تو ؟ خیلی ازت خوشم میاد و دل خوشی ازت دارم ؟
- نترس . بقیه اینو نمیدونن .
پس عادت کن کنارم قدم بزنی،برقصی .
و .... ببوسی!
و کوتاه لبهاشو بوسیدم
هولم داد و با خشم گفت:
- عوضی گم شو بیرون .
- من دوست دختر معدب میخوام به حرفام فکر کن. جدی بودن . آماده باش؛ صبح میریم خرید
شب بخیر عزیزم .
یهو اومد تو ذهنم .بهتر بود نقش دوست دخترم و بازی کنه .
اینجوری بهتر میتونستم نفوذیش کنم و کم کم بیارمش تو این راه .
#هلیا
الان ....... الان اون عوضی ... منو بوسید ؟
گفت دوس دخترش بشم ؟
خدایاا اومدم چشمو درست کنم ابرومو خراب کردم .
این دیکه چه وضعش بود؟
آخه کی باور میکرد ما باهم باشیم ؟ مگه مردم خر ان؟ اونم مافیاهای به این باهوشی .....
پشماتون ریخت مگه نه ؟ خواهشااااااااااا نظرتونو راجب این پارت جنجالی
۱.۲k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.