روزگاری را بدون عشق سر کردم نشد

روزگاری را بدون عشق سر کردم، نشد
خواستم دیوانه‌وار از عشق برگردم، نشد

هیچ ‌کس دلواپسی‌های مرا باور نکرد
هیچ‌کس در خاک غربت‌خیز همدردم نشد

بغض کردم، مویه کردم تا سحر نام تو را
گریه کردم، گریه هم تسکین سردردم نشد

هر چه کردم عشق را از خانه‌ام بیرون کنم
عاقبت پیش دل عاشق کم ‌آوردم، نشد

آی گنجشکان سرگردان میان کوچه‌ها!
خواستم با آخرین پرواز برگردم، نشد
دیدگاه ها (۱)

عطـرِ آغـوشِ تـو بـر پیـرهنم جا ماندهیک نفـر بعدِ تـو اینجا ...

با غم تنهایی ام دیگر مدارا کرده امبا خودم یک خلوت جانانه برپ...

عاشقش بودم ولی هرگـــز مــرا یاری نکرددر نبـــرد بــا رقیب ا...

کاش می شد نروی تا تک و تنها نشومبی تو دیوانه ترین عاشق شیدا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط