ما عاد الصبر یلچم مصب العین ولا مثل الخلگ بدموعنا نمثل و

ما عاد الصبر یلچم مصب العین ولا مثل الخلگ بدموعنا نمثّل ولا ذیچ المضایف عاجدة الدیوان ولا سریة وذن بریاضهن تصهل ولا شارب یرف لو مطگت أم اعریف ولا شگرة جعد بوجوهنا تهلهل ولا صاحب درب ویوچد الماذیک یبسط خاطره وفوگ الجرح ینزل مصخت والضمایر غبّراها الغیض وإمتد الدرب وأم الفرح مثجل طالت والعمر کلما تلف بیه یطول رغم ذاک العمر من ینگضی تعلعل عریان السید خل䆯
دیدگاه ها (۳)

در زندگی لحظاتی پیش می آیدکه انساننه کسی را دوست داردو نه دل...

به قدری دوستت دارم کهگاهی قلبم میگیردو نمی دانم چه خاکی بر س...

از هرچه هست و نیست گذشتمولی هنوز در مرز چشم‌های تو گیرم!r

من ایمان دارم به بابونگیِ طعم لب‌هایتو به نسترن‌های عطر آغوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط