وقتی مدل بودی و جیمین رئیست
وقتی مدل بودی و جیمین رئیست ❤️🩹
پارت ۲۵🌊
که در باز شد و ارباب اومد تو وایییییی چه خوشگله با این کت و شلوار اهههه چی داری میگی با خودت دختر...
ویو جیمین...
رفتم تا ات رو باخودم ببرم مهمونی در رو باز کردم و با یه فرشته ی کامل روبهرو شدم وایییی خدا از اولم بیشتر عاشقش شدم واییی من غشششش رفتم سمتش...
×خب آماده ای(لبخند زیر ماسک)
_اهم بریم
×اوکی
باهم رفتن پایین و سوار ماشین شدن که هوا بارونی بود که صدای رعد و برق اومد...
_جیغغغغغ
×چیشده
_م...من فوبیای رع...رعد و برق دا...دارم هققق(گریه)
×اروم باش اروم باش الان می رسیم
_هققق هقققق
×بیا بغلم
_ها هقققق
×بیا بغلم
ات رفت و بغل جیمین نشست چون راننده داشت میروند جیمین و ات پشت ماشین نشسته بودن بغل کردن ات برای جیمین راحت بود...
_هققق هقققق
×اشکال نداره اروم باش الان میرسیم اروم(نوازش موهای ات)
_هققققق من مامانمو میخوام
×اروم الان مامانت اینجا نیست
_هقق خب میدونی میخوام یچیزی بهت بگم ولی بین خودمون بمونه باشه(کیوت)
×باشه کیوتی
_من خب وقتی ۱۲ سالم بود مامانم با خالم رفتن برای کار اداری و من با پسر خالم جیمین خونه تنها بودم و سه هفته ای میشد پیش هم بودیم و به هم عادت داشتیم یه جورایی کنار هم میخوابیدیم چون من از رعد و برق میترسیدم اون همیشه با روش تو آرومم میکرد هققق ولی اون اومده بود جزومو خط خطی کرده بود و من عصبی شدم و رفتم یه جای بدی نشستم که باعث شد تح...ریک بشه و بعد اون اتفاق افتاد که اون به من تجا...وز کرد هققق و بعد اون اتفاق دیگه منو مامانو بابام اومدیم آلمان و من ۱۱ سال اینجا بودم و بعد دوباری برگشتیم کره و دیگه همین هققق
×چه غمانگیز حالا تو دلت برای اون پسر خالت جیمین تنگ شده یا نه
_خب اگه راستشو بگم خببب آره خیلی دلم براش تنگ شده اون تنها همدمم بود وفتی ناراحت بودم
×همممم خب فک کنم دیگه رسیدیم
_اهممممم....
خب یه پارت دیگه خدمتتون بوس لایک و کامنت و فالور🩶
yona_park
پارت ۲۵🌊
که در باز شد و ارباب اومد تو وایییییی چه خوشگله با این کت و شلوار اهههه چی داری میگی با خودت دختر...
ویو جیمین...
رفتم تا ات رو باخودم ببرم مهمونی در رو باز کردم و با یه فرشته ی کامل روبهرو شدم وایییی خدا از اولم بیشتر عاشقش شدم واییی من غشششش رفتم سمتش...
×خب آماده ای(لبخند زیر ماسک)
_اهم بریم
×اوکی
باهم رفتن پایین و سوار ماشین شدن که هوا بارونی بود که صدای رعد و برق اومد...
_جیغغغغغ
×چیشده
_م...من فوبیای رع...رعد و برق دا...دارم هققق(گریه)
×اروم باش اروم باش الان می رسیم
_هققق هقققق
×بیا بغلم
_ها هقققق
×بیا بغلم
ات رفت و بغل جیمین نشست چون راننده داشت میروند جیمین و ات پشت ماشین نشسته بودن بغل کردن ات برای جیمین راحت بود...
_هققق هقققق
×اشکال نداره اروم باش الان میرسیم اروم(نوازش موهای ات)
_هققققق من مامانمو میخوام
×اروم الان مامانت اینجا نیست
_هقق خب میدونی میخوام یچیزی بهت بگم ولی بین خودمون بمونه باشه(کیوت)
×باشه کیوتی
_من خب وقتی ۱۲ سالم بود مامانم با خالم رفتن برای کار اداری و من با پسر خالم جیمین خونه تنها بودم و سه هفته ای میشد پیش هم بودیم و به هم عادت داشتیم یه جورایی کنار هم میخوابیدیم چون من از رعد و برق میترسیدم اون همیشه با روش تو آرومم میکرد هققق ولی اون اومده بود جزومو خط خطی کرده بود و من عصبی شدم و رفتم یه جای بدی نشستم که باعث شد تح...ریک بشه و بعد اون اتفاق افتاد که اون به من تجا...وز کرد هققق و بعد اون اتفاق دیگه منو مامانو بابام اومدیم آلمان و من ۱۱ سال اینجا بودم و بعد دوباری برگشتیم کره و دیگه همین هققق
×چه غمانگیز حالا تو دلت برای اون پسر خالت جیمین تنگ شده یا نه
_خب اگه راستشو بگم خببب آره خیلی دلم براش تنگ شده اون تنها همدمم بود وفتی ناراحت بودم
×همممم خب فک کنم دیگه رسیدیم
_اهممممم....
خب یه پارت دیگه خدمتتون بوس لایک و کامنت و فالور🩶
yona_park
- ۵.۸k
- ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط