وصیت پیرمرد آسیابان

"وصیت پیرمرد آسیابان"

آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی می کرد
هرکسی گندمی را نزد او برای آردکردن می برد علاوه بر دستمزد پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت مردم ده بااینکه دزدی آشکار وی را می دیدند

چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند وفقط نفرینش می کردند

پس از چندسال آسیابان پیر مُرد و آسیاب به پسرانش رسید

شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم پسران هریک راه کار ارائه نمود‌ پسرکوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده وتنها دستمزد می گیریم
پسر بزرگتر گفت : اگر ما چنین کنیم مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم با اینکار مردم به پدر درود می فرستند و می گویند

خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود

مردم پدر ایشان را دعا کرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل ما رسید....این حکایت این روزهای ماست...!!!
دیدگاه ها (۴)

🔺 آری شود، ولیک به خون جگر شود❗ ️▫ ️زمانی سنت گرایان جامعه ا...

ملت‌ها اینگونه تباه شدندنخست حافظه شان رااز آنها دزدیدند! کت...

20مهر روز بزرگداشت عارف و صوفی بزرگ حافظ شیرازی گرامی باد"دا...

اگه تو دردسر افتادییا بلایی سرت اومدیا احتیاجی داشتیبرو سراغ...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط