سرت که درد نمی آید از سوالاتم

سرت که درد نمی آید از سوالاتم ؟
مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم
چطور این همه جریان گرفته ای در من
و مو به موی تو جاریست در خیالاتم ؟
بگو به من که همان آدم همیشگی ام؟
نه ... مدتی است که تغییر کرده حالاتم
چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم
درست از آب درآیند احتمالاتم
تو محشری به خدا ، من بهشت گم شده ام
تو اتفاق می افتی ، من از محالاتم
چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم
دوباره گیج شدی حتما از سوالاتم
دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی
مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم
دیدگاه ها (۵)

روان چون چشمه بودم، جذبه‌ات خشکاند و چوبم کردبنازم آن نگاهت ...

َ هرچه باشی نازنین ایام خارت میکندهرچ باشی شیر دل دنیا شکارت...

زیبایی چشمانت رابخشیدم به روزهای با هم بودنمانتو هر روز دور ...

اگر زن‌ها رسوم و قوانین جامعه را زیر پا می‌گذارندچندان هم گن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط