ارباب خشن من
ارباب خشن من
#part14
سریع از شرکت اومدم بیرون داشت بارون میومد خیلی سرد بود
سریع یک ماشین گرفتمو رفت خونه ی خودم
(ویو کوک)
دیدم برام پی اومد بازش کردم از طرف شرکت بود کسی که باهاش خیلی مشکل دارم امروز جلسه گذاشته بود سریع اماده شدم و یک نامه برای ته نوشتم که نگران نشه و رفتم
^خب خب اقای جئون ازین طرفا خیلی وقته ندیدمت
_منم همین طور اقای چانگ ( با کمبود اسم مواجه شدم😂🤌🏻 )
^میبینم کارت داره خوب پیش میره تازه یک دستیارم اوردی برای خودت
پسر جذابیه
تهیونگ بود نه ؟
_اسمشو به زبون کثیف نیار
^عشقت در خطره جئون
_چ...چیی داری میگی مرتیکه( داد)
^یا دوباره میای با دختر من یا بای بای میمیره
_ خفه شو دختر تو به من خیانت کرد
^این عکسه فتو شاپو میبینی
عا دستم خورد براش ارسال شد
_بادیگارد بیا اینو ازین جا ببر تا حد ممکن شکنجش بده با دخترش تا بمیرن
(عربده)
£چشم ارباب
^و..لیم کن .وولم کن جئوننننننن (داد همراه زجه)
_عوضی حالا چی به تهیونگ بگم؟
(ویو کوک)
رفتم توی اتاق دیدم روی میزنم یک نامه اس خوندمش
اشکام باعث میشد دیگه نتونم بخونم من ....من خیلی عوضیم
من من باهاش چی کار کردم و دیگه توانایی نداشتم با زانو افتادم کف زمین اتاق
بعد از چند مین بلند شدم تصمیم گرفتم برم براش چیزی بخرم تا از دلش در بیارم
#part14
سریع از شرکت اومدم بیرون داشت بارون میومد خیلی سرد بود
سریع یک ماشین گرفتمو رفت خونه ی خودم
(ویو کوک)
دیدم برام پی اومد بازش کردم از طرف شرکت بود کسی که باهاش خیلی مشکل دارم امروز جلسه گذاشته بود سریع اماده شدم و یک نامه برای ته نوشتم که نگران نشه و رفتم
^خب خب اقای جئون ازین طرفا خیلی وقته ندیدمت
_منم همین طور اقای چانگ ( با کمبود اسم مواجه شدم😂🤌🏻 )
^میبینم کارت داره خوب پیش میره تازه یک دستیارم اوردی برای خودت
پسر جذابیه
تهیونگ بود نه ؟
_اسمشو به زبون کثیف نیار
^عشقت در خطره جئون
_چ...چیی داری میگی مرتیکه( داد)
^یا دوباره میای با دختر من یا بای بای میمیره
_ خفه شو دختر تو به من خیانت کرد
^این عکسه فتو شاپو میبینی
عا دستم خورد براش ارسال شد
_بادیگارد بیا اینو ازین جا ببر تا حد ممکن شکنجش بده با دخترش تا بمیرن
(عربده)
£چشم ارباب
^و..لیم کن .وولم کن جئوننننننن (داد همراه زجه)
_عوضی حالا چی به تهیونگ بگم؟
(ویو کوک)
رفتم توی اتاق دیدم روی میزنم یک نامه اس خوندمش
اشکام باعث میشد دیگه نتونم بخونم من ....من خیلی عوضیم
من من باهاش چی کار کردم و دیگه توانایی نداشتم با زانو افتادم کف زمین اتاق
بعد از چند مین بلند شدم تصمیم گرفتم برم براش چیزی بخرم تا از دلش در بیارم
۵.۹k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.