عشق اجباری (پارت4)
عشق اجباری (پارت4)
این فقط یک فیک است پس اگر نظر شما را راجب اعضا تغیر میدهد لطفا نخانید
+باشه ولی لباس های منو هم از تو کم برام در بیار بزار رو تخت
_باشه تو فقط برو
منم نشستم و موهام رو باز کردم ارایشمو پاک کردمو لباسم رو در آوردم
_اخ که چقدر خستم
"خسته نباشی
_جیییییییییییییییغ
" عه چه دختر چرا جیغ میزنی؟
_تو کی اومدی مامان
"الان اومدم
نشست روی تخت
" بیا بشین میخام باهات حرف بزنم
رفتم روی تخت نشستم
_جونم مامان
"عزیزم میدونم ازدواج تو و شوگا زوریه ولی لطفا باهاش کنار بیا مثلا قراره شما یه عمر با هم زندگی کنین و اینم میدونی که پدربزرگت اجبار میکنه برای جانشین بعد شما باید بچه بیارین
_اخه...
/اخه نداره عزیزم مامانت راست میگه شما قراره با هم کلی زنذگی کنین اینجور که نمیشه
_ولی بابا توکه میدونی ما از هم خوشمون نمیاد امکان نداره بتونیم رویه یه تخت و زیر یه پتو باشیم چه برسه اینکه رابطه داشته باشیم
مامان یه ستی کشیم رویه سرم و گفت
" عیبی نداره عادت میکنی منو پدرت هم ازدواج اجباری اجباری داشتیم ولی ما عاشق هم شدیم و حاصل عشقمون هم شدی تو
_باشه مامان سعی میکنم باهاش کنار بیام
مامان یه لبخندی میزنه و میگه
"خوشحالم که یه دختر عاقل و فهمیده دارم براتون اب پرتقال اوردم حتما بخورین
_باشه ممنون
مامان بابا رو بوس کردم و اونا هم منو بوس کردنو شب به خیر گفتن و رفتن پایین
مامان راست می گفت
رفتم یکی از شرت هارو برداشتم و یه نفس خوردمش همون لحضه شوگا اومد بیرون بهش لیوان رو دادم
+این چیه؟
_به نظر تو چیه؟
+اب پرتقال؟
_اره مامان اورده
+چی میشد اب نارنگی بودددد
_عه نق نزن بخور دیگههه
شوگا همشو خورد
.............................
_عاحححح یکم یواش تررررر
+داره تموم میشههه
بعد از 5 دقیقه اومد کنارت دراز کشید
............................
صبح با درد بدی زیر دلم بیدار شدم
یاد دیشب اوفتادم
عیییییی من از کجا میدونستم مامان تویه شربت ها قرص تحریک کننده ریختهههه
_مااااااااااماااااااااانننننننننن*جیغ*
+یااااااااا چیه مثلا ادم کنارت خوابیده هاااا
_پاشو لشتو جمع کن ساعت 12 ظهره
+چییییییییییییی؟
مثل جن زده ها پرید که از تخت اوفتاد نتونستم تحمل کنم و زد زیر خنده
+ای ملاجم ای سرم ای پاممممم دخترهی... الله اکبرررر نمیشه جیزی بهش گفت اخه مرض داری اینجپری از خواب بیدار میکنی
_*همچنان خندع*
شوگا دمپایی روی زمینو پرت بهش
+چرا تو نفست نمیگیره
*تق تق تق
_*خندش تموم شد*
_یا استو خدوس این کیه؟
+من چه بدونم برو درو وا کن
_با این وضع
راس میگف بدبخت لباس نداشت
+تو برو حموم من پتو رو روی خودم میپیچم درو باز میکنم
رفتم
*تق تق تق تقققق
شرط:
30 لایک
2 تا فالو
این فقط یک فیک است پس اگر نظر شما را راجب اعضا تغیر میدهد لطفا نخانید
+باشه ولی لباس های منو هم از تو کم برام در بیار بزار رو تخت
_باشه تو فقط برو
منم نشستم و موهام رو باز کردم ارایشمو پاک کردمو لباسم رو در آوردم
_اخ که چقدر خستم
"خسته نباشی
_جیییییییییییییییغ
" عه چه دختر چرا جیغ میزنی؟
_تو کی اومدی مامان
"الان اومدم
نشست روی تخت
" بیا بشین میخام باهات حرف بزنم
رفتم روی تخت نشستم
_جونم مامان
"عزیزم میدونم ازدواج تو و شوگا زوریه ولی لطفا باهاش کنار بیا مثلا قراره شما یه عمر با هم زندگی کنین و اینم میدونی که پدربزرگت اجبار میکنه برای جانشین بعد شما باید بچه بیارین
_اخه...
/اخه نداره عزیزم مامانت راست میگه شما قراره با هم کلی زنذگی کنین اینجور که نمیشه
_ولی بابا توکه میدونی ما از هم خوشمون نمیاد امکان نداره بتونیم رویه یه تخت و زیر یه پتو باشیم چه برسه اینکه رابطه داشته باشیم
مامان یه ستی کشیم رویه سرم و گفت
" عیبی نداره عادت میکنی منو پدرت هم ازدواج اجباری اجباری داشتیم ولی ما عاشق هم شدیم و حاصل عشقمون هم شدی تو
_باشه مامان سعی میکنم باهاش کنار بیام
مامان یه لبخندی میزنه و میگه
"خوشحالم که یه دختر عاقل و فهمیده دارم براتون اب پرتقال اوردم حتما بخورین
_باشه ممنون
مامان بابا رو بوس کردم و اونا هم منو بوس کردنو شب به خیر گفتن و رفتن پایین
مامان راست می گفت
رفتم یکی از شرت هارو برداشتم و یه نفس خوردمش همون لحضه شوگا اومد بیرون بهش لیوان رو دادم
+این چیه؟
_به نظر تو چیه؟
+اب پرتقال؟
_اره مامان اورده
+چی میشد اب نارنگی بودددد
_عه نق نزن بخور دیگههه
شوگا همشو خورد
.............................
_عاحححح یکم یواش تررررر
+داره تموم میشههه
بعد از 5 دقیقه اومد کنارت دراز کشید
............................
صبح با درد بدی زیر دلم بیدار شدم
یاد دیشب اوفتادم
عیییییی من از کجا میدونستم مامان تویه شربت ها قرص تحریک کننده ریختهههه
_مااااااااااماااااااااانننننننننن*جیغ*
+یااااااااا چیه مثلا ادم کنارت خوابیده هاااا
_پاشو لشتو جمع کن ساعت 12 ظهره
+چییییییییییییی؟
مثل جن زده ها پرید که از تخت اوفتاد نتونستم تحمل کنم و زد زیر خنده
+ای ملاجم ای سرم ای پاممممم دخترهی... الله اکبرررر نمیشه جیزی بهش گفت اخه مرض داری اینجپری از خواب بیدار میکنی
_*همچنان خندع*
شوگا دمپایی روی زمینو پرت بهش
+چرا تو نفست نمیگیره
*تق تق تق
_*خندش تموم شد*
_یا استو خدوس این کیه؟
+من چه بدونم برو درو وا کن
_با این وضع
راس میگف بدبخت لباس نداشت
+تو برو حموم من پتو رو روی خودم میپیچم درو باز میکنم
رفتم
*تق تق تق تقققق
شرط:
30 لایک
2 تا فالو
۱۱.۷k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.