مافیای من
#مافیای_من
پارت ۹۱
نیم ساعت بعد
همه نشیته بودن حیاط بیمارستان
ایو : تهیونگ میشه بریم دلم درد می کنه ( ارم
تهیونگ : باشه بیب( ارم
تهیونگ : بچه هااا نظرتون چیه بریم خونه
ات : موفقم
جیمین : خب پاشین دااا نیم ساعته اینجایم
ات : لیا پاشو
لیا : نمی خوام
کوک : به قکر خودت نیستی به فکر بچه باش
لیا : تو یکی خفه شو
کوک : لیا ( حرصی و یکمی بلند
جیمین : هیسسسس . کوک تو ارم باش
لیا بلند شد
کوک : بریم خونه ؟
لیا : من با تو نمیام
کوک پوز خنده صد دوری زد
کوک : پس کدوم قبرستون میری ( عصبی
لیا : میرم هتل
کوک : من نمیزارم بری هتل
لیا : اها چه طوری
کوک : شناسنامت تو خونه س پس .....
لیا : میرم خونه دوستم
کوک : کدوم دوستت
لیا : جهیون ( اکس لیا که هنوز باهاش حرف میزنه به عنوام دوست و کوک به شدت از این بشر متنفره و چند باری دعوا کردن )
کوک دست لیا رو گرفت
کوک : داری زیادی روی میکنی برو ماشبن ( باداد
لیا : دستم رو ول کن
جیمین رفت از هم جداشون کرد
کوک : میخوای بری خونه کدوم خری ( بلند
تهیونگ : هعی کوک ارم باش
جیمین : غلط کرد میاد خونه ما
کوک : جیمین
جیمین : الان دوتاتونم عصاب ندارین بعدش میخوایین برین خونه باز دعوا کنید
لیا : ولی.....
جیمین : بهتر از اینکه بری پیش اکست
ات : هم راس میگه
کوک رفت سوار ماشین شد با سرعت زیاد رانندگی کرد
تهیونگ : خب
جیمین : بریم دا
تهیونگ و ایو خدافظی کردن رفتن
جیمین و ات و لیا هم رفتن خونه
ات : اجوما میشه یکی از اتاق ها رو مرتب کنی لیا امشب پیش ما می خوابه
اجوما ؛ چشم خانم
جیمین رفت اتاق کارش
لیا : ات
ات : بلی
لیا : من واقعا دست خودم نبود نمی دونم چی شد که به جیمین سیلی زدم
ات : مشکلی نیس
لیا : میشه از طرف من معذرت خواهی کنی
ات : باشههه بیا بریم بخوابیم فرد ابریم بیرون
لیا : هم
خلاصهههه رفتن خوابیدن
فردا صبح
سر سفره همه نشسته بودن
لیا : هممم جیمین ببخشید
جیمین : مهم تیس ( سرد
لیا : جیمناااااااااااا قهر نکن دیگهههه ببخشید دست خودم نبود
جیمین : هوففف باشهههه بیا بغلم ( درد منحرف نباشیم اونا فقط دوستن )
جیمین : مگه من میتونم از همکار قدییمم قهر باشم
ات : همکار ؟
لیا و جیمین از خم جدا شدن
لیا : قبلا منم تو باند مافیا کار میکردم ولی بعدش..؟.
ات : بعدش؟
جیمین : من دیرم شد من رفتم
جیمین رفت
پرش زمانی ساعت ۷ بعدظهر
ات : لیا هستی بریم خرید
لیا : ات حوصله ندارم
ات ،: یاااا لیاااا یک بار حرفممم رو گوش کنننن
لیا : اوففففف باشههه
ات : افدلینننن بدو بپوشبریم
لیا : خبر داری دیگه من اباس ندارم
ات : بیا اتاقم کلی کباس هس ( ات و لیا تغریبن سایزشون یکیه )
رفتن خرید
ات : راستییی لیااا این جه طوره برای بچه ؟
لیا : اتتتتت عصاب ندارمم هاااا
ات : یاااا لیا شما نمیخوایین وسیله براش بگیرین .. راستی چند ماهشه
لیا : ۱ ماه
ات : هم خوبه
خلاصه رفتن کای وسیله خریدن
ساعت ۱۰ شب ( به به جیمینم رفته خونه و دیده هیچ کس نیس عصبی نشسته 😂💔😑)
انتظار نداری که ادامش رو بزارم 😂
پارت ۹۱
نیم ساعت بعد
همه نشیته بودن حیاط بیمارستان
ایو : تهیونگ میشه بریم دلم درد می کنه ( ارم
تهیونگ : باشه بیب( ارم
تهیونگ : بچه هااا نظرتون چیه بریم خونه
ات : موفقم
جیمین : خب پاشین دااا نیم ساعته اینجایم
ات : لیا پاشو
لیا : نمی خوام
کوک : به قکر خودت نیستی به فکر بچه باش
لیا : تو یکی خفه شو
کوک : لیا ( حرصی و یکمی بلند
جیمین : هیسسسس . کوک تو ارم باش
لیا بلند شد
کوک : بریم خونه ؟
لیا : من با تو نمیام
کوک پوز خنده صد دوری زد
کوک : پس کدوم قبرستون میری ( عصبی
لیا : میرم هتل
کوک : من نمیزارم بری هتل
لیا : اها چه طوری
کوک : شناسنامت تو خونه س پس .....
لیا : میرم خونه دوستم
کوک : کدوم دوستت
لیا : جهیون ( اکس لیا که هنوز باهاش حرف میزنه به عنوام دوست و کوک به شدت از این بشر متنفره و چند باری دعوا کردن )
کوک دست لیا رو گرفت
کوک : داری زیادی روی میکنی برو ماشبن ( باداد
لیا : دستم رو ول کن
جیمین رفت از هم جداشون کرد
کوک : میخوای بری خونه کدوم خری ( بلند
تهیونگ : هعی کوک ارم باش
جیمین : غلط کرد میاد خونه ما
کوک : جیمین
جیمین : الان دوتاتونم عصاب ندارین بعدش میخوایین برین خونه باز دعوا کنید
لیا : ولی.....
جیمین : بهتر از اینکه بری پیش اکست
ات : هم راس میگه
کوک رفت سوار ماشین شد با سرعت زیاد رانندگی کرد
تهیونگ : خب
جیمین : بریم دا
تهیونگ و ایو خدافظی کردن رفتن
جیمین و ات و لیا هم رفتن خونه
ات : اجوما میشه یکی از اتاق ها رو مرتب کنی لیا امشب پیش ما می خوابه
اجوما ؛ چشم خانم
جیمین رفت اتاق کارش
لیا : ات
ات : بلی
لیا : من واقعا دست خودم نبود نمی دونم چی شد که به جیمین سیلی زدم
ات : مشکلی نیس
لیا : میشه از طرف من معذرت خواهی کنی
ات : باشههه بیا بریم بخوابیم فرد ابریم بیرون
لیا : هم
خلاصهههه رفتن خوابیدن
فردا صبح
سر سفره همه نشسته بودن
لیا : هممم جیمین ببخشید
جیمین : مهم تیس ( سرد
لیا : جیمناااااااااااا قهر نکن دیگهههه ببخشید دست خودم نبود
جیمین : هوففف باشهههه بیا بغلم ( درد منحرف نباشیم اونا فقط دوستن )
جیمین : مگه من میتونم از همکار قدییمم قهر باشم
ات : همکار ؟
لیا و جیمین از خم جدا شدن
لیا : قبلا منم تو باند مافیا کار میکردم ولی بعدش..؟.
ات : بعدش؟
جیمین : من دیرم شد من رفتم
جیمین رفت
پرش زمانی ساعت ۷ بعدظهر
ات : لیا هستی بریم خرید
لیا : ات حوصله ندارم
ات ،: یاااا لیاااا یک بار حرفممم رو گوش کنننن
لیا : اوففففف باشههه
ات : افدلینننن بدو بپوشبریم
لیا : خبر داری دیگه من اباس ندارم
ات : بیا اتاقم کلی کباس هس ( ات و لیا تغریبن سایزشون یکیه )
رفتن خرید
ات : راستییی لیااا این جه طوره برای بچه ؟
لیا : اتتتتت عصاب ندارمم هاااا
ات : یاااا لیا شما نمیخوایین وسیله براش بگیرین .. راستی چند ماهشه
لیا : ۱ ماه
ات : هم خوبه
خلاصه رفتن کای وسیله خریدن
ساعت ۱۰ شب ( به به جیمینم رفته خونه و دیده هیچ کس نیس عصبی نشسته 😂💔😑)
انتظار نداری که ادامش رو بزارم 😂
۳۱.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.