چهل روز
چهل روز
از غروب غم انگیز و نا بهنگام گذشت.
خلوتش ناگهانی بود و رفتنش نامنتظره،
وجودش افتخار بود و نبودنش مسلخ تلخ ناباوری،
چهل روز
میگذرد و میسوزیم،
به هر جا مینگریم، خاطرهای از تو در خیال ما شکل میگیرد.
ناباورانه روزها را گذراندیم،
بدون حضور او که باور داشتیم
وجود عزیزش نماد عینی شرف و مفهوم بخشایش بود
و هنوز با گذشت چهل روز، عکس او با چارچوب قاب بیگانه است
در نهایت ناباوری،
باورمان شده که حسین جان دیگر نیستی،
دیگر نمیآیی و دیگر نباید منتظرت باشیم،
دیگه تو را ای برادر، نمیبینیم،
ولی طنین صدای دلنشینت همچنان در گوش ما و مهربانت در قلب ما و زیبایی چهرهات همیشه در یاد ماست...
از غروب غم انگیز و نا بهنگام گذشت.
خلوتش ناگهانی بود و رفتنش نامنتظره،
وجودش افتخار بود و نبودنش مسلخ تلخ ناباوری،
چهل روز
میگذرد و میسوزیم،
به هر جا مینگریم، خاطرهای از تو در خیال ما شکل میگیرد.
ناباورانه روزها را گذراندیم،
بدون حضور او که باور داشتیم
وجود عزیزش نماد عینی شرف و مفهوم بخشایش بود
و هنوز با گذشت چهل روز، عکس او با چارچوب قاب بیگانه است
در نهایت ناباوری،
باورمان شده که حسین جان دیگر نیستی،
دیگر نمیآیی و دیگر نباید منتظرت باشیم،
دیگه تو را ای برادر، نمیبینیم،
ولی طنین صدای دلنشینت همچنان در گوش ما و مهربانت در قلب ما و زیبایی چهرهات همیشه در یاد ماست...
- ۳.۲k
- ۱۸ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط