ساز خاموش من امشب بیقراری می کند
ساز خاموش من امشب بیقراری می کند
در حریم سینه ی من غمگساری می کند
قلب من میداند او دیگر نمی آید ولی ...
باز هم هی روز و شب چشم انتظاری می کند
بغض سنگینی نشسته بر گلوی خسته ام
وا شود ؛ بر چشم من سیلاب جاری می کند
سنگدل حتی برای دیدنش در خواب هم
بر سر این بینوا ؛ منت گذاری می کند!
تا که خوب از چشم های من بیفتد پشت هم...
پیش چشم عاشقم؛ بی بند و باری می کند !
با تمام بی وفاییها ؛ دل خوش باورم
تا که از پا در نیاید ؛ پایداری می کند
خوب می دانم که پاییز دل من رفتنی است
یک نفر روح مرا با خود بهاری می کند..
مریم عرفان
در حریم سینه ی من غمگساری می کند
قلب من میداند او دیگر نمی آید ولی ...
باز هم هی روز و شب چشم انتظاری می کند
بغض سنگینی نشسته بر گلوی خسته ام
وا شود ؛ بر چشم من سیلاب جاری می کند
سنگدل حتی برای دیدنش در خواب هم
بر سر این بینوا ؛ منت گذاری می کند!
تا که خوب از چشم های من بیفتد پشت هم...
پیش چشم عاشقم؛ بی بند و باری می کند !
با تمام بی وفاییها ؛ دل خوش باورم
تا که از پا در نیاید ؛ پایداری می کند
خوب می دانم که پاییز دل من رفتنی است
یک نفر روح مرا با خود بهاری می کند..
مریم عرفان
- ۲۳.۱k
- ۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط