ساز خاموش من امشب بیقراری می کند

ساز خاموش من امشب بیقراری می کند
در حریم سینه ی من غمگساری می کند

قلب من میداند او دیگر نمی آید ولی ...
باز هم هی روز و شب چشم انتظاری می کند

بغض سنگینی نشسته بر گلوی خسته ام
وا شود ؛ بر چشم من سیلاب جاری می کند

سنگدل حتی برای دیدنش در خواب هم
بر سر این بینوا ؛ منت گذاری می کند!

تا که خوب از چشم های من بیفتد پشت هم...
پیش چشم عاشقم؛ بی بند و باری می کند !

با تمام بی وفاییها ؛ دل خوش باورم
تا که از پا در نیاید ؛ پایداری می کند

خوب می دانم که پاییز دل من رفتنی است
یک نفر روح مرا با خود بهاری می کند..

مریم عرفان
دیدگاه ها (۰)

عاشق هست و نیست یکی باش عاشق وجودش... عاشق مرام... از خودگذش...

از زمانی که تو را بین خلایق دیدم…مثل یک فاتح مغرور به خودم ب...

کافیه بفهمند همه جوره هستی ...دیگه نیستند

امروزه خیلیا به ادعا مجنون یا لیلا هستنداما فقط احساس عاشقی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط