از زمانی که تو را بین خلایق دیدم

از زمانی که تو را بین خلایق دیدم…
مثل یک فاتح مغرور به خودم بالیدم ♩♪
عشق یک بار به من گفت برو گفتم چشم!!
عقل صد بار به من گفت نرو نشنیدم… ♩♪
پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشوم ♩♪
تو چه کردی که به گور پدرم خندیدم!! ♩♪
سالها درد کشیدم که به دردم بخوری…
آخرش رفتی و از درد به خود پیچیدم… ♩♪
تشنه بودم که تو ساک سفرت را بستی!!
حیف از آن آب که پشت سر تو پاشیدم ♩♪
دیدگاه ها (۳)

عاقلی بودم ک عشـق آمد امانم راگـرفتبنـدبنـد جسـم وجـان واستخ...

مرا افسون خود کرده است آن چشم سیه کارتنکن با من جفا کاری که ...

عاشق هست و نیست یکی باش عاشق وجودش... عاشق مرام... از خودگذش...

ساز خاموش من امشب بیقراری می کند در حریم سینه ی من غمگساری ...

عشق یکبار به من گفت برو گفتم چشم عقل صدبار به من گفت نرو نشن...

از زمانی که تو را بین خلایق دیدممثل یک فاتحه مغرور به خودم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط