از زمانی که تو را بین خلایق دیدم…
از زمانی که تو را بین خلایق دیدم…
مثل یک فاتح مغرور به خودم بالیدم ♩♪
عشق یک بار به من گفت برو گفتم چشم!!
عقل صد بار به من گفت نرو نشنیدم… ♩♪
پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشوم ♩♪
تو چه کردی که به گور پدرم خندیدم!! ♩♪
سالها درد کشیدم که به دردم بخوری…
آخرش رفتی و از درد به خود پیچیدم… ♩♪
تشنه بودم که تو ساک سفرت را بستی!!
حیف از آن آب که پشت سر تو پاشیدم ♩♪
مثل یک فاتح مغرور به خودم بالیدم ♩♪
عشق یک بار به من گفت برو گفتم چشم!!
عقل صد بار به من گفت نرو نشنیدم… ♩♪
پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشوم ♩♪
تو چه کردی که به گور پدرم خندیدم!! ♩♪
سالها درد کشیدم که به دردم بخوری…
آخرش رفتی و از درد به خود پیچیدم… ♩♪
تشنه بودم که تو ساک سفرت را بستی!!
حیف از آن آب که پشت سر تو پاشیدم ♩♪
۱۷.۴k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.