همه چیز غرق در زیبایی بود من فقط نگاه میکردم

.
همه چیز غرق در زیبایی بود؛ من فقط نگاه می‌کردم..

چشمانم بسته بود و تق تقِ ریزِ باران رویِ شیشه تو سَرَم میچرخید...

با خودم فکر میکردم کاش میشد عطرها را هم پُست کرد ؛ سِیو کرد و نگه داشت که هر وقت دلتنگ شدی ؛ صفحه را باز کنی و بویش را برایِ همیشه داشته باشی ؛ مثلِ همین قابِ آخرِ شهریور سال هایِ دور که وقتی دیدمش همان بوها تویِ بینی ام پیچید ؛ پاییز داشت می آمد و من منتظر ....

منتظرِ اتفاقی؛ معجزه ای؛شاید...
دیدگاه ها (۴)

📖📖📖آلبومُ وَرَق میزنهُ میگه-بنظرت من شبیه کیَم؟همینجور که زل...

تار میبینم دیگر نمیخواهم چیزی ببینم هیچ چیز خوبی دنیا ندارد ...

مادربزرگآخر همه تلفن هایش می گفت:کاری نداشتم کهزنگ زده بودم ...

عشق گردوی تازه استبا رنگ تاریکِ ماندگارشاوایل پاییز سراغت می...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط