تار میبینم دیگر نمیخواهم چیزی ببینم هیچ چیز خوبی دنیا ندا

تار میبینم دیگر نمیخواهم چیزی ببینم هیچ چیز خوبی دنیا ندارد که ببینم من فقط خواهم که تورا بینم به چشمانم عادت داده ام به دلم لرزه افتاده که من فقط تورا ببینم از چشمانم میبارد سرد نیست گرم نیست شیرین نیست  ترش است اما برایم شیرین است بارانی که برای تو ببارد برای چشمانت ببارد سر را خم کند و ساکت بی آنکه صدایی باشد ببارد ببارد وببارد بنگروببین که بینوا شده ام بنگر و ببین که درمانده شده ام ببین و هیچی نگو بگذار بمیرم چه میشود مگر، من نیز از این دنیا کم شوم.

#مهدی_نوروزی
دیدگاه ها (۲)

یاد ان روزی که ماهم"اب،بابا"داشتیمدفتر مشق الفبا داشتیمسفره ...

جان ندارد هر که جانانیش نیستتنگ عیشست آن که بستانیش نیستدرد ...

📖📖📖آلبومُ وَرَق میزنهُ میگه-بنظرت من شبیه کیَم؟همینجور که زل...

.همه چیز غرق در زیبایی بود؛ من فقط نگاه می‌کردم..چشمانم بسته...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط