تا چای اش کمی سرد میشد؛
تا چای اش کمی سرد میشد؛
تا آماده ی نوشیدن بود؛
عوضش میکردم!
میگفتم چای باید:
لب ریز؛
لب سوز؛
و...
لب دوز باشد!
ولی نمی دانست!
همه اش بهانه بود...
دوست داشتم چای را فوت کند.
دوست داشتم لبهایش را در حال فوت کردن ببینم.
لامصب!!
انگار میگفت مرا ببوس!
چه ذوقی میکردم من...
راستی...
من خوبم و این دیوانگی ها عوارض عشق است!
#حامد_نیازی
تا آماده ی نوشیدن بود؛
عوضش میکردم!
میگفتم چای باید:
لب ریز؛
لب سوز؛
و...
لب دوز باشد!
ولی نمی دانست!
همه اش بهانه بود...
دوست داشتم چای را فوت کند.
دوست داشتم لبهایش را در حال فوت کردن ببینم.
لامصب!!
انگار میگفت مرا ببوس!
چه ذوقی میکردم من...
راستی...
من خوبم و این دیوانگی ها عوارض عشق است!
#حامد_نیازی
۶۴۲
۳۱ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.