یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم

یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم
بی‌محکمه زندانی بازوی تو باشم

پیچیده به پای دل من پیچش مویت
تا باز زمین‌خورده‌ی گیسوی تو باشم

کم بودنِ اسپند در این شهر سبب شد
دلواپسِ رؤیت شدن روی تو باشم

طعم عسل عالیِ لب‌هات دلیلی‌ست
تا مشتری دائم کندوی تو باشم

تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است
من رفتگری در پل خواجوی تو باشم
دیدگاه ها (۱)

دلم تنگ است و این شبها یقین دارم که میدانی،صدای غربت غم را ا...

آنقـدر نیستـی ...کــه گاهــی حـــس مـی کنـم " عشــق " را نس...

ﮐﺎﺷﮑﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﺷﺒﺎ ﻣﯿﺸﺪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﯾﺨﺖ ، ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯ...

تقدیم به تو:ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ...ﻧﻪ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط