𝕡𝕒𝕣𝕥⁵⁷
𝕡𝕒𝕣𝕥⁵⁷
+نونااا...هق...قسم میخورم! اون منو مجبور به آوردن این بچه کرد! قسم میخورم..به دوستی ک داشتیم قسم میخورم من واسه اینکه بچه دار نشیم قرص خوردم اما نشد! اون کارشو کرد! هقق
÷مهم نیس!
اومد بره ک
+نوناا!
که نفهمیدم چی شد و از حال رفتم!
.
.
چشامو باز کردم! همه جا تار بود! بعد چند تا پلک زدن تونستم خوب ببینم!
_ات..خوبی؟ مگ بهت نگفتم حق بیرون رفتن نداری؟(عصبی)
پرستار: آروم باشین!
_همش تقصیر شماس!....ات خوبی؟(استرس)
+اهمم...خوبم! بچم؛ بچم خوبه؟
پرستار: آره...تا حالا متوجه نشدین؟
_بچمون به دنیا اومد!
با حرفش تمام دنیا رو سرم خراب شد! اشک از چشام جاری شد! با این کار رسما نامه قتل خودم رو امضا کردم! من قراره کشته بشم؟!
_میدونم خوشحالی!اما اشک ریختن کار درستی نیس!
+می...میخوام بچمو ببینم!
_فعلا نمیش!
_____
می دونم کمه ولی بپذیرید
#فیک
#سناریو
#رمان
+نونااا...هق...قسم میخورم! اون منو مجبور به آوردن این بچه کرد! قسم میخورم..به دوستی ک داشتیم قسم میخورم من واسه اینکه بچه دار نشیم قرص خوردم اما نشد! اون کارشو کرد! هقق
÷مهم نیس!
اومد بره ک
+نوناا!
که نفهمیدم چی شد و از حال رفتم!
.
.
چشامو باز کردم! همه جا تار بود! بعد چند تا پلک زدن تونستم خوب ببینم!
_ات..خوبی؟ مگ بهت نگفتم حق بیرون رفتن نداری؟(عصبی)
پرستار: آروم باشین!
_همش تقصیر شماس!....ات خوبی؟(استرس)
+اهمم...خوبم! بچم؛ بچم خوبه؟
پرستار: آره...تا حالا متوجه نشدین؟
_بچمون به دنیا اومد!
با حرفش تمام دنیا رو سرم خراب شد! اشک از چشام جاری شد! با این کار رسما نامه قتل خودم رو امضا کردم! من قراره کشته بشم؟!
_میدونم خوشحالی!اما اشک ریختن کار درستی نیس!
+می...میخوام بچمو ببینم!
_فعلا نمیش!
_____
می دونم کمه ولی بپذیرید
#فیک
#سناریو
#رمان
۹۴.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱.۱k)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.